نادر شاه و قیمت گذاری نان

… و ملک مرحوم در گرانی سابق و از سابقۀ این رعیت با امیر مرحوم من باب کتابچۀ معروضی اطلاع داشتند و استفسار این معنی نمودند که [چه] تدبیری به خیال تو می رسد دربارۀ جماعت خباز [و] وحشت خلق؟

جواب این رعیت: در زمان نادر شاه تنگی نان در ایران به هم رسید و پادشاه در یک روز دوازده نفر از خباز را به قتل رسانیده چارۀ این جماعت نشد و پادشاه برآشفت. به وزیر خود [گفت] که من بر همۀ عالم تسلط دارم و از عهدۀ این جماعت نمی توانم برآمد، تدبیری بکن. والا یا تو را به قتل خواهم رسانید و یا اینکه آنچه خباز در عالم هست.

و جواب میرزا مهدی خان: این تنگی من باب نرخ است و این شورش [و] وحشت [و] پریشانی خلق من باب کمی نان و های و هوی خباز است.

بعد جماعت خباز را خواستند و نرخ از ایشان برداشته در مدت قلیل نان وفور شد و چشم خلق پر شده آرام گرفتند.

[حاشیه: و دلیل بر ثبوت حقانیت عرایض رعیت است که تحقیق شده گندم از ده تومان الی صد ریال می خرند، چگونه نان را بدهند هشت تومان، و آنچه پادشاه در این مدتها جنس داده به خباز به قیمت نازل به اطمینان رفاهیت رعیت بکلی از کیسۀ پادشاه و رعیت به هدر رفته و آنچه صرفۀ خود نانوا بوده از آن قرار رفتار کرده، و باعث پریشانی خلق و تنگی نان همین است که پادشاه من باب رفاهیت رعیت خود گندم را به قیمت نازل داد که نان ارزان رعیت بخورند، بر عکس خباز اسباب فراهم آورد عالم را مغشوش کرد. پایان حاشیه]

منبع: قانون قزوینی اثر محمد شفیع قزوینی، به کوشش ایرج افشار، نشر طلایه، 1370

پس نوشت: پایدار باد یاد ایرج افشار که یادگارهای گرانقدری برایمان گذاشت.

توضیح: کل متن بالا، شامل حاشیۀ آن و نیز تمامی نوشته های داخل کروشه ها، از منبع ذکر شده بدون هیچ دخل و تصرفی نقل شده است. این را گفتم که حاشیه و اضافات نوشتۀ من تلقی نشود.