مشکل سیستم بانکی نرخ بهره منفی است، مابقی حاشیه است.

دعوای نرخ بهره بالا گرفته است، بخصوص بعد از مصوبۀ بانک مرکزی که برای نرخ سود سقف تعیین کرد. با وجود دفاع بسیاری از اقتصاددانان، بخصوص افراد نزدیک به بانک مرکزی، از این سیاست، منطق آن برای من قابل توجیه نیست.

قائم مقام بانک مرکزی می گوید «توافق بانکها و مؤسسات اعتباری» بوده است و بانک مرکزی فقط «ضمانت بخشی» کرده است. این یعنی رسماً به بانکها اجازه داده می شود که بنشینند و با هم بر روی نرخ بهره توافق کنند. یعنی رسمیت بخشی به انحصار. ضمانت بخشی به انحصار از ایجاد آن هم بدتر است. اگر نیست یکی توضیح دهد.

هدف از این کار رسماً «انتظام بخشی به بازار و جلوگیری از نرخهای هیجانی»، «کاهش هزینه و ریسک تسهیلات دهی»، «ایجاد رقابت سالم در شبکۀ بانکی» و «متناسب کردن نرخها با کاهش تورم» عنوان شده است. هیچکدام از اینها دلیل قابل قبول نیست. نرخ هیجانی یعنی چه؟ وقتی بازار دارد 29 درصد روی اوراق تقریباً بدون ریسک بهره می دهد، این کلمه هیچ معنایی ندارد. بعلاوه کجای سقف گذاشتن روی نرخ بهره ایجاد رقابت سالم است؟

اگر بانک مرکزی از رفتارهای ریسکی بانکها نگران است، از راهش وارد شود. تنظیم رفتارهای بانکها ادبیاتی دارد که بخصوص بعد از بحران اقتصدای اخیر بسیار غنی تر شده است. بانک مرکزی به جای کنترل نرخ بهره باید روی آنها متمرکز شود.

معوقات وصول نشدۀ بانکی هم که این روزها بزرگترین معضل سیستم بانکی عنوان شده است، چیزی نیست بجز فشار شرکتهای بزرگ غالباً دولتی و سیاسیون با نفوذ و دوستانشان برای استفاده از پولهای بانکها به قیمت ارزان و بعد سر باز زدن از باز پرداخت با این اطمینان که دولت پشتشان است. دولت و افراد و سازمانهای قدرتمند سیاسی دستشان را بکشند کنار ببینید اگر یک ریال به این شرکتها وام داده می شود؟

بخش دیگری که در این قضیه بودار به نظر می رسد، این است که به طور «اتفاقی» وقتی اوضاع بورس داشت خراب می شد، این اتفاقات در نرخ بهره می افتد و بانکها که داشتند پولها را جذب می کردند، جذابیت خود را از دست دادند. نمی گویم این یک توطئه است ولی از هر توضیحی استقبال می کنم.

اینکه در تعیین نرخ بهره باید تورم انتظاری آینده را در نظر گرفت نه تورم گذشته را، هم از نظر تئوری درست است ولی حاشیۀ قضیه است نه اصل.

اصل قضیه این است که در اقتصاد ایران نرخ بهره واقعی منفی است و این با الفبای اولیۀ اقتصاد سازگار نیست و تمامی مضرات تخصیص منابع اشتباه به دلیل قیمت نادرست بر آن مترتب است. حرکت بانک مرکزی این اشکال را برطرف که نمی کند بماند، بدتر هم می کند. اگر کسی جوابی برای این دارد خوشحال می شوم بخوانم.

پس نوشت: راهکارهای حجت را قبول دارم و به آن می افزایم تمرکز بانک مرکزی بر تنظیم بازار (به معنای کلاسیکش) و کاهش دخالت در ارائۀ تسهیلات و تعیین نرخ بهرۀ بانکها بخصوص بانکهای خصوصی.

گری بکر

288-Becker

گری بکر، اقتصاددان دانشگاه شیکاگو، روز شنبه سوم ماه می درگذشت. بکر برای من تعریف اقتصاددان بود. در مورد دانش و بینشش حرفی نمی زنم که نیازی به تکرار ندارد. مهمترین چیزی که از نوشته های او آموختم این است که می توان دانش را با شفافیت و سادگی بیان آمیخت. وبلاگش با ریچارد پوزنر مهمترین الگوی من برای تحلیل اقتصادی بوده است.

اینکه بکر چطور تحلیل اقتصادی ارائه می کرد و ریشه های نظری آنچه او می گفت، در عمیق ترین لایه هایش، چه بود، را می توانید در این نوشته ببینید. پاراگراف زیر خلاصۀ نگرش بکر را در بر دارد.

The heart of the Beckerian approach is that people make decisions with purpose. His approach grants agency to everyone from the love-struck teen to the potential addict who is trying to decide whether to shoot up for the first time. In his telling, they’re considering the likely consequences of their actions, and so they’re responsive to incentives.

(نگرش بکری به اقتصاد بر این مبنا استوار است که افراد تصمیماتشان را هدفمند می گیرند. به این ترتیب، نظریۀ بکر برای هر فردی، چه یک نوجوان عاشق و چه معتاد بالقوه ای که برای نخستین بار می خواهد مادۀ مخدر را امتحان کند، اراده و عاملیت قائل است. افراد همواره نتایج احتمالی تصمیماتشان را در نظر می گیرند، به عبارت دیگر به انگیزه ها پاسخ می دهند.)

هفته نامۀ تجارت فردا 20 اردیبهشت پرونده ای در مورد گری بکر دارد. از دستش ندهید.