ایرانی، مبادا جنس ایرانی بخری!

این شعار «ایرانی جنس ایرانی بخر» از بی معنی ترین شعارهایی است که آدمی می تواند بشنود. تمامی سیاستهای دولت در پنجاه سال گذشته و تمامی سعی مردم در این نیم قرن، معطوف به این بوده که خرید کالای خارجی برای ایرانی ها ارزانتر تمام شود، ولی وقتی پای شعار می آید دولت و مردم یکصدا با مشتهای گره کرده به کالای خارجی حمله می کنند.

در آمار بودجۀ خانوار اطلاعات خرید تلویزیون نوع ایرانی و داخلی موجود است. من، در نمودار زیر، هزینه ای که خانوارها برای تلویزیون خارجی کرده اند، نسبت به کل هزینۀ خرید تلویزیون ایرانی و خارجی را برای سالهای 1383 تا 1394 آورده ام. منحنی سیاه و ضخیم این نسبت را برای کل جمعیت نشان می دهد، و سایر منحنی ها این نسبت را برای دهکهای هزینه ای نشان می دهد، و روشن است که منحنی های بالاتر مربوط است با دهکهای با درآمد بیشتر. خطوط نقطه چین هم منحنی برازش شده بر منحنی دهکها را نشان می دهد.

آنچه روشن است این است که در سالهای قبل از 1390 که نرخ ارز اسمی ثابت ماند و در نتیجه نرخ واقعی ارز به دلیل تورم بالا کاهش یافت، مردم به سرعت به سمت خرید تلویزیون خارجی روی آوردند. این روند بعد از 1390 کاهنده شد که بخش بزرگ آن احتمالاً به دلیل افزایش نرخ ارز اسمی بود و بخشی از آن هم به دلیل کاهش درآمد. البته اینکه هر نسبتی در مجاورت «واحد» کاهنده می شود هم دخیل است.

نکتۀ دیگر اینکه دهکهای بالاتر به سرعت وارد عمل شده و خرید کالای خارجی شان را افزایش می دهند در حالی که دهکهای پایینتر با تاخیر وارد این جریان می شوند. این امر در مورد استفاده از هر رانتی صدق می کند. خانواده های با درآمد بالاتر معمولاً مزیت اطلاعاتی و امکانات استفاده از آن را دارند و اگر رانتی در جایی باشد، مثل رانت نرخ ارز دولتی، زودتر از آن آگاه می شوند و بیشتر از آن بهره می برند.

(برای ایتکه ببینید یک فرد و یک روزنامه تا چه حد می تواند از موضوع پرت باشند مطلب روزنامه شرق حدود یک هفته پیش تحت عنوان منافع فرادستان در افزایش نرخ ارز را ببینید. این موجودات گروه اقتصادی روزنامه شرق واقعاً بی نظیرند. به قول هوراس مک کوی اینها تا جایی که یک آدم می تواند اشتباه کند، اشتباه می کنند.)

درآمد شهرداری

در ماههای اخیر که بحث انتخابات شورای شهر و بعد از آن انتخاب شهردار مطرح شد، موضوعی بیش از همه جلب توجه می کرد، منبع درآمد شهرداری بود. شهرداری ها تقریباً مثل گردنه گیرها عمل می کنند. وقتی می خواهی ساختمانی بسازی یا کسب و کاری را شروع کنی سراغت می آیند و تا می توانند تیغ می زنند. یعنی در واقع سرِ گردنۀ شروع فعالیت اقتصادی نشسته اند و پول می گیرند. بعد از آن چون نمی توانند گیرت بیندازند، کاری با تو ندارند.

مهمترین عواقب چنین سیاستی این است که فعالیت اقتصادی برای آنها که رابطه ندارند خیلی گران تمام می شود و برای آنها که رابطه دارند، خیلی ارزان. در نتیجه مردم به جای فکر کردن به اینکه چه فعالیتهای سودآوری را باید شروع کنند، به این می اندیشند که چطور می توانند از پس شهرداری برآیند. و پاسخ آن هم روشن است: باید کسی را پیدا کنند که در شهرداری آشنا داشته باشد و حاضر باشد با گرفتن پول، کارشان را ارزانتر از شهرداری راه بیاندازد. همین می شود که شهرداریها آنقدر که می خواهند درآمد ندارند و آن درآمد را هم از ضعیفترها می گیرند.

منطق درآمد شهرداری این است که هر کس از مزایای شهر استفادۀ بیشتری می کند، باید هزینه اش را بپردازد. نمونۀ بارز این استفاده، استفاده از اتومبیل است. توجه شود که داشتن اتومبیل با استفاده از آن متفاوت است. آنچه مهم است این است که وقای فردی از اتومبیل استفاده می کند، هزینه اش را بدهد. استفاده از اتومبیل هم یعنی سوزاندن بنزین. به عبارت دیگر، شهرداریها باید وارد ساز و کاری شوند که از هر لیتر بنزینی که فروخته می شود مالیات شهری بگیرند. با توجه به انحصاری که دولت در توزیع بنزین دارد، اخذ چنین مالیاتی چندان کار مشکلی به نظر نمی رسد.

مصرف بنزین در ایران در حدود روزانه 80 میلیون لیتر است. اگر فرض کنیم یک چهارم آن در تهران مصرف می شود، و آن را ضرب در 365 روز کنیم و مثلاً هزار تومان روی هر لیترش مالیات شهری بگیرند، به رقمی در حدود 7 هزار میلیار تومان سالانه می رسیم که تقریباً معادل بودجۀ جاری شهرداری است. چنین درآمدی هم پایدار است و هم باعث کاهش مصرف می شود.

چنین سیاستی به هیچ وجه ابداع جدید نیست. کاری است که در همۀ دنیا بخصوص در شهرهای بزرگ مرسوم است. فقط کافی است از تجربۀ سایرین یاد بگیریم.

کازوئو ایشی گورو

این روزها که در اقتصاد ایران هیچ خبری نیست بجز تکرار روزمره گی و اشتباهات سالیان گذشته، بهتر است مشغول کارهای دیگرمان باشیم. درد و بلای ادبیات بخورد توی سر اقتصاد. بخصوص که دیروز کازوئو ایشی گورو نوبل ادبیات را برد. بعد از افتضاح نوبل ادبیات سال پیش، فکر کنم کمیتۀ نوبل خواسته برای خودش کمی اعتبار بخرد. و چه کسی بهتر از ایشی گورو که معدودی در اندازه های او پیدا می شود. این بشر چیزی است در اندازه های کامو در طاعون یا بیهقی در تاریخ بیهقی و یا ساعدی در عزاداران بیل. دری وری در کار این بزرگان نیست. اتلاف منابع شان صفر است. به عبارت اقتصادی، ارزش افزودۀ هر کلمه که استفاده می کنند، عملاً بی نهایت است.