فروش نفت به مردم

طرح فروش نفت به مردم، اگر درست فهمیده باشم، عبارت است از فروش نفت به قیمت کنونی به مردم (البته به صورت صوری. در واقع نفت همچنان در بازارهای جهانی به فروش می رود) و تضمین خرید آن به قیمت حداقل 140 دلار و حداکثر 160 دلار بعد از چهار سال.

اگر گفتۀ وزیر نفت را مبنا قرار دهیم قیمت نفت ایران 114 دلار است (هر چند امروز قیمت نفت سبک در بازارهای جهانی 96.7  دلار و نفت برنت دریای شمال که از بهترین نفتها است 109 دلار بود). و اگر فرض کنیم که قیمت نفت در چهار سال دیگر به 150 دلار می رسد، سود متوسط سالانۀ این سرمایه گذاری در حدود 7.1 درصد خواهد بود. این سود در قیمت 160 دلار برای نفت به 8.8 درصد و در قیمت 140 دلار به حدود 5.5 درصد هر سال می رسد. [حاشیۀ ریاضی: آقا این قضیۀ حساب کردن سود سالانه ماجرایی است حسابی بامزه. می نشینند و حساب می کنند که در فرد می تواند در چهار سال 40 درصد سود ببرد یعنی سالی ده درصد. ( به قول کیهان ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟) از آن بامزه تر این است که فردی رفته قیمت طلا را 67 سال پیش پیدا کرده که 80 تا 83 ریال بوده در هر گرم، بعد قیمت الان را هم گذاشته آنجا که 54 هزار تومان است، و حساب کرده که قیمت طلا در 67 سال گذشته 6700 برابر شده، و نتیجه گرفته «به عبارت دیگر به طور متوسط قیمت طلا در بازار کشورمان در هر سال 100 برابر شده است». (به قول شاعر «دَدَلّیم اردبیل!»)]

خوب حالا این سود خوب است یا بد؟ جواب البته بستگی دارد به اینکه خرید و فروش با ریال صورت بگیرد یا با دلار و اینکه نرخ دلار را چطور حساب کنیم. مثلاً اگر نرخ دلار ثابت بماند به این معنی است که مثلاً 1300 تومان بدهیم و یک دلار بخریم (یا اصلاً دلار را هم نخریم) و با آن نفت بخریم و سالی حدود 7.1 درصد سود ببریم و در آخر هم دلارمان را به نرخ 1300 تومان به ریال تبدیل کنیم (یا همان ریال را با سودش بگیریم). با این سناریو هیچکس حاضر نمی شود حتی یک ریال را در این پروژه بگذارد. با نرخ تورم 15 تا 20 درصدی مردم حتی حاضر نیستند پولشهان را در بانک بگذارند و 12 درصد بهره بگیرند، چه برسد به سرمایه گذاری در پروژه ای با سود 7 درصد. می روند طلا می خرند که حداقل به اندازۀ تورم بالا می رود و چه بسا بیشتر.

اما اگر دلار ثابت نماند مقدار سود بستگی به افزایش قیمت دلار پیدا می کند. چون هیچ پیش بینی قابل اعتمادی از مقدار افزایش یا کاهش نرخ دلار در دست نیست، این سرمایه گذاری خیلی پر ریسک می شود. در واقع در چنین حالتی مسئلۀ مهم بازار ارز است نه بازار نفت.

اما به فرض هم که شرکت نفت بتواند روشی را طراحی کند که مثلاً اوراق قرضه ای منتشر کند و بخواهد پول سرمایه گذاریهایش را از آن کسب کند و چهار سال دیگر با فروش نفت پول و سود آن را به مردم باز گرداند. مشکل اساسی در چنین روشی جذب اطمینان مردم است، که فقط با تضمین سیستم بانکی به دست می آید. خبرهایی که هر روزه از قرضهای پرداخت نشدۀ دولت به این گروه و آن گروه از تولید کننده ها یا این سازمان و آن سازمان می شنویم چندان جایی برای اتکا به وعده ها باقی نمی گذارد.

دولت برای جذب پول از مردم حداقل کاری که می تواند بکند این است که همین پولهایی که مردم به ناچار در بانک می گذارند تا امورات روزمره شان را بگذرانند را با تورم از بین نبرد و به سپرده های آنها بهرۀ مثبت بدهد. در این صورت هم دیگر نیازی نخواهد بود که مردم مستقیماً با وزارت نفت درگیر شوند. مردم پول را در بانک می گذارند و بانک هم اگر دید وزارت نفت می تواند سودآوری داشته باشد به آن وام دهد.

ارائۀ طرحهایی که راه به جایی نمی برند را صدها بار آزموده ایم. اگه می خواهید آزموده را مجدداً بیازمایید البته ما گردن باریک تر از آنیم که بتوانیم مانع شویم، ولی حداقل می توانیم الان بگوییم که بعدها که آزمودیدش و نشد بتوانیم بگوییم «ما که گفتیم نمی شود!»

(پس نوشت: مسئله از آن نظر جالب است که وزارت نفت با آن پول عظیمش درگیر آن است. اگر تغییری در مدل پیش آمد بیشتر در این باره می نویسم)

مشکل صنعت هواپیمایی ایران

وجود مشکل در صنعت هواپیمایی ایران چندان نیازی به استدلال ندارد: هر از چند گاهی هواپیمایی می افتد یا با مشاهدۀ مشکل با هزار زحمت به زمین می نشیند. داستان هواپیماهای فوکر که یکی پس از دیگری می افتادند هم ماجرایی شده بود برای خودش. این صنعت به دلیل تحریم دسترسی به هواپیماهای جدید و قطعات هواپیماهای قدیمی ندارد. کاریش هم نمی شود کرد. (من وارد این بحث نمی خواهم بشوم که باید کاری کرد که تحریمها برداشته شود یا نه.) ایران صنعت هواپیما سازی ندارد. صنعت هواپیما سازی هم چیزی نیست که بتوان با سر هم کردن دو تکه از اینجا و دو تکه از آنجا راهش انداخت. دنبال این صنعت رفتن هم به هیچ وجه اقتصادی نیست.

اخیراً گفته شده که ممکن است از هواپیمایی قطر برای سفرهای داخلی ایران استفاده شود. سؤال این است که آیا استفاده از هواپیمایی خارجی در سفرهای داخلی امری مثبت است یا منفی؟ جواب من این است که با توجه به شرایط فعلی این کار باید انجام شود. دلیل سادۀ آن هم سطح پایین استانداردهای هواپیماهای ایرانی و احتمال بیش از استاندارد سقوط است.

قطعاً اولین مخالف این امر شرکتهای هواپیمایی داخلی هستند. و البته حق دارند. همه جای دنیا شرکتهای هواپیمایی داخلی انحصار دار پروازهای داخلی هستند و تا جاییکه من می دانم طبق قوانین بین المللی هر کشور می تواند سفرهای داخلی را در انحصار شرکتهای داخلی نگاه دارد. ولی شرایط ایران طوری است که هزینۀ این انحصار فقط مالی نیست. بخش اصلی هزینۀ آن هزینۀ جانی است. در حال حاضر هم به نظر می رسد تنها راه ادامۀ خدمات هوایی مطمئن پر کردن جاهای خالی با شرکتهای هوایی خارجی باشد.

در کنار این سیاست می توان سیاستهایی را اتخاذ کرد که وضع را بهتر کند. اولین سیاست، که در کنار حذف سوبسید سوخت ضروری است، کاهش کنترل قیمتی است. شرکتهای هواپیمایی باید بتوانند با هم «رقابت قیمتی» کنند. هر کدام که خدمات بهتری ارائه کند باید بتواند قیمت بیشتری از مشتریان بخواهد. پیشنهادی که اخیراً شده است مبنی بر اینکه شرکتی که می تواند هواپیماهای جدید بیاورد بتواند قیمت بالاتری طلب کند، نسخۀ ضعیف این پیشنهاد است. هواپیماهای جدید الزاماً به معنای خدمات بهتر و مطمئن تر نیست. روش بهتر این است که قیمت به کیفیت متصل شود نه به یک ویژگی که تقریب ضعیفی از کیفیت است. دومین سیاست، که مکمل سیاست اول است، اعمال قاطعانۀ استانداردهای فنی سلامت هواپیماها است. هواپیمایی که این استانداردها را نداشته باشد مطلقاٌ نباید مجاز به پرواز باشد. (تعارف هم ممنوع! چه هواپیما متعلق به بخش خصوصی باشد چه بخش عمومی که ارتباطات قوی با تصمیم گیران دارد.) و سیاست سوم هم باید این باشد که شرکتهای خارجی تحت نظارت دقیق باشند. مثلاً باید مراقب بود که برای خارج کردن شرکتهای داخلی از «دامپینگ» یا روشهای مشابه استفاده نکنند.

نتیجۀ این سیاستها این می شود که شرکتهایی که قادرند استانداردهای لازم را حفظ کنند باقی می مانند. افزایش قیمت هم می تواند منجر به سود دهی آنها شود.

یک واحد بی دردسر برای پول ملی

این ماجرای حذف صفرهای  پول ملی و یافتن اسامی جدید برای آن همینطوری کشکی کشکی تبدیل شده است به یک موضوع مهم ملی. حالا که زعمای قوم خیلی باحالند و اصرار دارند قبل از  پرداختن به موضوعات خیلی جدی و اخمو بپردازند به این موضوع بامزه، لااقل می توانند به این سؤال جواب دهند که چرا صفرها را با کلمات جایگزین نمی کنند. مثلاً هزار تومانی را چاپ کنند و رویش بنویسند «10 هزار ریال» یا صد هزار تومانی چاپ کنند و رویش بنویسند  «1 میلیون ریال» یا برای با مزه شدن بنویسند «1 هزار هزار ریال» . خوبی این روش این است که اگر انشاءالله تورم به قدری بود که نیاز به اعداد بزرگتر داشتیم باز هم جوابگو است. اینطوری هم صفرها را حذف کرده اند و هم نکرده اند. نه سیخ می سوزد نه کباب. (در ضمن دکتر نیلی هم اینطوری کمتر حرص می خورد. ما خیلی مخلصیم آقای دکتر)