جان نش، لب کلام اقتصاد، و یک «چیز» دیگر
مِی 26, 2015 12 دیدگاه
جان نش، آفرینندۀ مفهوم تعادل در نظریۀ بازیها، درگذشت.
جان نش اقتصاددان نبود، ریاضی دان بود. کارهایی هم که در نظریۀ بازیها کرد مخلوطی بود از موفقیت و شکست در نظریه پردازی. در تمام طول عمرش فقط یک درس اقتصاد در دورۀ لیسانسش گرفت (به قول همشهری هایمان، آمما گرفت ها: مقاله ای که برای این کلاس نوشت در نهایت در اکومتریکا چاپ شد!). ولی همان کاری که در بارۀ مفهوم تعادل کرد، دانش ما در اقتصاد را دگرگون کرد.
مفهوم تعادل آنچنان مفهوم مهمی در اقتصاد است که نویسندۀ این مقاله می گوید اگر این مفهوم را دریابید، می توانید اقتصاد را بفهمید. بدون فهمیدن مفهوم تعادل، دانش ما از اقتصاد ناکامل خواهد بود. (نویسنده می گوید این همان «یک» درس اصلی اقتصاد است و اشاره ای هم دارد به کتاب «اقتصاد در یک درس» که در ادامه به آن اشاره کرده ام.)
این مفهوم می گوید اگر می خواهید اثر رفتاری را مطالعه کنید، باید آن را در زمینۀ تعادلی ببینید. شما رفتاری می کنید و حاصلی می بینید، با فرض اینکه دیگران همان رفتار سابقشان را دارند. حاصلی که مشاهده می کنید تنها در صورتی حاصل واقعی رفتار شما خواهد بود که دیگران با آگاهی از رفتار شما نخواهند رفتارشان را عوض کنند. این یعنی تعادل. در صورت تغییر رفتار دیگران، فضای رفتار در تعادل قرار ندارد و حاصل مشاهده شده باقی نخواهد ماند.
این روزها مطالب خوبی در مورد جان نش چاپ می شود. برای خواندن بیشتر در مورد او اینجا را هم می توانید ببینید.
مقاله ای در NBER چاپ شده که برای هر کسی که با توسعه و رشد و اصولاً اقتصاد سروکار دارد، جزو لوازم ضروری است. خلاصه ای است از نظریه های رشد و داده های موجود در مورد روندهای رشد.
آنهایی هم که در حوزۀ نابرابری کار می کنند، این مقالات جدید جوزف استیگلیتز شاید به کارشان بیاید: مقالۀ اول، دوم، سوم و چهارم.
این نوشته هم خواندن دارد. هنری هزلت، از اقتصاددانان لیبرتارین، کتابی دارد به نام «اقتصاد در یک درس» که از سال 1946 تا کنون بیش از یک میلیون نسخه فروخته است. لب کلامش این است که قیمتها منعکس کنندۀ هزینۀ فرصت هستند (یا کمی دقیقتر، اگر قیمتها منعکس کننندۀ هزینۀ فرصت باشند) و در نتیجه دخالت دولت در اقتصاد منجر به افزایش هزینه و ناکارآمدی می شود. این کتاب به دلیل سادگی مورد توجه بسیاری از سیاستمداران طرفدار بازار هم قرار گرفت.
نوشتۀ حاضر می گوید درس دومی هم در اقتصاد هست: ممکن است قیمتها هزینۀ فرصت برای افراد را در بر داشته باشند، ولی منعکس کنندۀ هزینۀ فرصت برای جامعه نیستند. این عبارت نوع دیگر تاکید بر موارد شکست بازار است که هزینه/منافع فردی را از هزینه منافع جمعی متفاوت می کند.
در نهایت تیتر این «چیز» را در روزنامۀ شرق ببینید در مورد افزایش قیمت بنزین. یعنی در این روزنامه با این عرض و طول یک نفر پیدا نمی شود که یک ذره اقتصاد بلد باشد؟
سلام حسين جان
سالها پيش يكي از اساتيد من در دانشگاه پلي تكنيك به روشهاي حل اختلاف اشاراتي داشت conflict resolution و اينكه در تخصيص منابع آب و وجود ذينفعان متعدد موضوع تعادل نش از روشهاي جدي وًمورد وجوع هستش.. تعدادي از دوستان من در اين خصوص كارهاي تحقيقاتي متعددي كردند.نظريه بازيها و الگوريتمهاي متعدد در اين خصوص.. اخيرن يكي از دوستان من كتابي با عنوان رياضيات زيبا نوشته تام زيگفريلد (نشر ني) به من پيشنهاد كرد كه به نظر ميرسه مدخل مناسبي براي آشنايي با فلسفه رويكرد نظريه بازيها براي افراد علاقه مند خواهد بود، كتابي كه توسط فردي مشتاق براي افراد پر شوق نوشته شده.. كتاب با داستان فانتزي از ايزك اسيموف شروع ميشه به رويكردهاي گروهاي آشويگر توجه شده،،.. نامهاي بزرگي مانند فن نيومان ، آدام اسميت . داروين ، فرويد ، نهايتا نظريه گراف ختم ميشه… جالب اينكه در فاز دوم هدفمندي دولت تدبير از مردم خواسته بود كه داوطلبانه از منافع فردي خودشون بگذرن. نوشته دكتر طبيبيان در دنيا اقتصاد بسيار جالب بود كه به استناد روش نش تشريح ميكنه كه مطابق بازي زنداني كه افراد از ثبت نام يارانه انصراف نمي دن چون نمي دونن همسايشون ممكنه ثبت نام كنه يا خير,,
ویگوتسکی عزیز
ممنون از معرفی کتاب
نظریۀ بازیها امروزه آنقدر فراگیر شده که تقریباً جایی را نمی توان یافت که نشانی از آن نباشد. هر جا که عملی توسط فردی بتواند با عکس العملی توسط فردی دیگر پاسخ داده شود و نتیجه به این عمل و عکس العمل وابسته باشد، جای استفاده از نظریۀ بازیها و تعادل نش است.
اگر اشخاص به مدت طولاني دست به بازي دروغين بزنند ، مثلن يك كارگر به خاطر سنگيني هزينهاي زندگي دستورات كارفرما خودشو بپذيره و هيچ اعتراضي نكنه ,, كارفرماي خودشو اذ نتيجه واقعي رفتارش محروم كرده,,, آيا اين تعبير درسته.. يا اينكه پيشنياز رسيدن به تعادل ، آزادي بيان واعتلاي ميزان شفافيت هستش؟ خيلي فكرم مشغول شده؟
مسئلۀ بازیها کمی متفاوت است از مواردی که شما بر شمردی. اگر کارگری به خاطر هزینه های زندگی دستورات کارفرما رو بپذیره، به این معنا است که این انتخاب برای او انتخاب تعادلی است. در چارچوبی که رفتار کارگر و کارفرما شکل می گیرد، چنین انتخابی بهتر از اعتراض (و احتمالاً اخراج شدن است). ممکن است نتیجۀ یک تعادل را دوست نداشته باشیم ولی این ذات نظریۀ بازیها است و همین است که آن را از اقتصاد بازارهای رقابتی جدا می کند. اگر بازارها رقابتی باشد، آنچه افراد برای منفعت فردی شان بر می گزینند، در نهایت نفع همگان را به دنبال دارد. ولی اگر رفتار افراد منافع بقیه را متاثر کند (فضای حرکت استراتژیک) ممکن است با دنبال کردن نفع همگانی به تعادلی برسیم که وضع همگان بدتر است.
آزادی بیان و شفافیت بیش از آنکه پیشنیاز رسیدن به تعادل باشند، تعریف کنندۀ «یک» تعادل هستند. اگر آزادی نباشد، یک نوع تعادل داریم و اگر باشد نوع دیگری از تعادل. تعادل با آزادی و شفافیت احتمالاً بهتر از تعادل بدون آزادی و شفافیت است. در هر دوحال تعادل را داریم ولی نتیجه (رفتار افراد و باری که هر کس بر می دارد) متفاوت است.
ممنون از توضيح كاملت، تصور من اين بود كه سازو كار بازار آزاد تحت تاثير نظريه بازيهاست ، برداشت من از بخشي ار گفته هاي شما اين هستش كه نظام بازار رقابتي به شكل جامعتري مي تونه به منفعت جمعي ختم بشه , ولي لزومن تعادل يا تعادلهاي حاصل از نظريه بازي ممكن به نفع بازيگران ختم بشه يا نه ( مانند معماي زنداني)،، ولي اين بخش نوشته شما هنوز مبهم هستش اينكه مطرح ميكنيد در صورتيكه نغيير رفتاري بنا به آگاهي طرفين از رفتار متقابل صورت نگيرد ميشه گفت ما به تعادل رسيديم ، ولي حسين جان ، در واقعيت افراد بنا به مصالح فردي دايما در حال يادگيري هستند و اين يادگيري باعث تغيير رفتار مشهود ميشه كه باعث عدم تعادل ميشه، ابهام من اين هستش كه اگر من بخوام با محصول واقعي رفتار خودم مواجه بشم چطور مي تونم از نظريه تعادل نش بهره گيري كنم
ویگوتسکی
بازار رقابتی و شرایطی که کاربرد نظریۀ بازیها را توجیه می کنند، با هم فرق دارند. اصل اولیه برای اینکه از نظریۀ بازیها استفاده شود این است که بازیگر آنقدر قدرت بازار داشته باشد که بتواند محصول بازی را عوض کند. مثلاً خرید سیب زمینی از بازار نیم تواند جای کاربرد نظریۀ بازار باشد چرا که اگر من یک کیلو یا حتی صد کیلو سیب زمینی بخرم، قیمت و در نتیجه سود فروشنده عوض نمی شود. این بازار رقابتی است و جای نظریۀ بازیها نیست.
اگر شرایط طوری باشد که انتخاب شما و طرف مقابل نتیجه را با هم عوض کند می توان از نظریۀ بازیها استفاده کرد. مثلاً اکثر رفتارهای ما در ترافیک از این نوعند. اگر من خلاف نکنم، و لایی نکشم، ضررش را می بینم و خیلی دیر به مقصد می رسم بدون دیدن نفع احتمالی خلاف، چون همگان در حال خلاف کردند. پس بهینه برای من هم این است که خلاف کنم. پس تعادل این می شود که همگی خلاف کنیم و همگی دید به مقصد برسیم. در حالی که همگی می توانستیم خلاف نکنیم و همگی زود برسیم. ولی اگر همه خلاف نکنند و لایی نکشند، خیابان جان می دهد برای لایی کشیدن! یعنی خلاف کردن من و تو می شود تعادل. تعادل هم یعنی آن چیزی که داری می بینی. پس محصولش پنهان نیست که بخواهی دنبالش بروی. دیر رسیدن محصول عملکرد من و دیگران است.
مهم این است که در هر دو صورت شما بر مبنای نفع شخصی وارد می شوید، ولی گاهی دنبال کردن نفع شخصی، مثل خلاف کردن، به ضرر همگان است ولی گریزی از آن نیست چون اگر همگان خلاف کنند، خلاف نکردن من یعنی هیچوقت به سر کار نرسیدن. هر قدر هم به دانشت اضافه شود، باز هم در دنیایی که همگان خلاف می کنند، نمی توانی خلاف نکنی. فرقی نمی کند که ایران باشد یا آمریکا. خلاف رانندگی اگر به تعادل واگذار شود به تعادل می رسد که خلاف کردن همگان است. برای همین است که پلیس لازم است تا با این خلاف مقابله کند. جریمه هایش هم خیلی سنگین است تا منفعت شخصی از خلاف را از بین ببرد. یعنی جریمۀ سنگین دارد قواعد بازی را عوض می کند.
اگر می خواهی نظریۀ یازیها را دنبال کنی می توانی این درس نظریۀ بازیها را دنبال کنی:
یا
https://itunes.apple.com/us/itunes-u/game-theory-video/id341651977?ign-mpt=uo%3D8
سلام. دکتر جان چرا فیسبوک تشریف ندارید؟ آنجا هم مطالب خوبتان بیشتر خوانده میشود و هم پرسش و پاسخ حول موضوع، بهتر شکل میگیرد.
دلایل زیادی وجود دارد ولی مهمترینش کمبود وقت است. نه به این دلیل که مشغول فعالیتهای خیلی مهم و راهگشا برای پیشرفت علم باشم. این خبرها نیست. بخشی از وقتم را به کار روزانه می گذارم که و مابقی را با دو تا وروجکم می گذرانم. در خانه نمی توانم دست به لپ تاپ بزنم. به محض اینه بازش کنم هر دو تا روی سرم خراب می شوند. در نتیجه جایی برای بحث و گفتگوی فیسبوکی نمی ماند.
همین مقدار بحث و گفتگوی مختصر با چند دوستی که هنوز وبلاگ را به عنوان روش ارتباطی استفاده می کنند، برایم کافی است.
خدا را چه دیدی، شاید در آینده من هم آمدم در فیسبوک یا هر چیزی که در آن زمان برجسته باشد.
(کلمۀ تشریف آوردن را تقریباً فراموش کرده بودم!)
ما که در هر صورت استفاده میکنیم از مطالب مفید و خوبتان. البته بعضی مواقع هم در فیسبوک به این صفحه لینک میدهیم تا دوستان هم بخوانند.
امیدوارم در کنار خانواده شاد و سلامت باشید.
ممنون ناشناس گرامی
در مورد میزان پایداری نقطه تعادل هم میشه بحث کرد به نظرم. یعنی اگر نقطه تعادل ما نقطه ای باشه که از نظر نفع عمومی خوب نباشه بازیگرها احتمالا یک سری تغییرات در قواعد بازی خواهند داد (مثل همون پلیس راهنمایی) که نقطه تعادل بهتری حاصل بشه.
در بلند مدت ممکن است برخی تغییرات در قواعد بازی ایجاد شود که آنها را از تعادل بد به تعادل خوب ببرد سنتها و مذاهب در گذشته و قوانین در جوامع امروزی چنین نقشی داشته اند. ولی خروج از تعادل بد به دلیل خاصیت تعادلی اش (هر کس در جهت نفع خودش کار می کند و کسی انگیزۀ تغییر رفتار ندارد) چندان کار ساده ای نیست. برای همین است که نهادهای ناکارآمد در تاریخ دوام خوبی داشته اند.