اجماع اقتصاددانان یعنی چه؟
ژانویه 9, 2016 5 دیدگاه
در ادامۀ مباحثی که اخیراً پیرامون مشکلات اقتصاد ایران درگرفته است، «تجارت فردا» پروندهای دارد در مورد لزوم اجماع بین اقتصادانان به این معنی که گروههای مختلف اقتصاددانان بنشینند و با هم حرف بزنند و در نهایت به یک نتیجۀ واحد برسند. اگر منظورشان اقتصاددانان خارج از دولت است، به نظر من بی معنیتر و بیفایدهتر از این نمیشود توصیه کرد.
بحث را بزرگانی شروع کردند که به صداهای مختلف و گاه متضادی که از دولتیون شنیده میشد، اعتراض داشتند. اعتراض این افراد کاملاً بجا است. دولت بنا است سیاست اقتصادی اجرا کند. لازمۀ این کار داشتن برنامۀ روشن و کارآمد است. البته برای این کار دولت باید تیمی از اقتصاددانان را بهکار بگیرد، آنهم تیمی منسجم که اعضای آن یا نظرات همسو داشته باشند و یا آنقدر کارکشته و حرفهای باشند که وقتی حاضر شدند برای دولت کار کنند، اختلاف نظراتشان را کنار بگذارند و برنامۀ دولت را پیش ببرند. نه اینکه یکی بگوید ارز را ارزان کنیم و دیگری بگوید ارز را گران کنیم، یکی از حمایت از تولیدکنندگان صحبت کند و دیگری از رقابت. اگر هم اقتصاددانی نمیتواند با برنامۀ دولت کنار بیاید، بهتر است به دولت نپیوندد و در جامۀ دانشگاهیاش به نقد برنامۀ دولت بپردازد.
مشکل جایی است که توصیه میشود اقتصاددانان خارج از دولت بنشینند و با هم به توافق برسند. سعید لیلاز اجماع و توافق را به توسعه یافتگی ربط میدهد و میگوید اگر توسعه یافته شویم، فاصلۀ بین افکار عام کاسته میشود و اقتصاددانان هم به وفاق میرسند. چنین تصوری از توسعه یافتگی اشتباه است. وقتی توسعه یافته شدیم، به جای مشت و لگد زدن به همدیگر، نظرات خودمان را میگوییم و از آن دفاع می کنیم، آنهم دفاع جانانه. همگیمان فکر میکنیم چیزی قابل عرضه در چنته داریم . من فکر میکنم رقیبم لاطائلات میگوید و او هم در مقابل همین فکر را در مورد من میکند. اشکالی هم ندارد. هر دو حرفمان را میزنیم. شنونده خودش باید عاقل باشد و انتخاب کند. چیزی در مایههای دعوای استقلال و پرسپولیس. اجماع و توافق در میان اقتصاددانان همان قدر بیمعنی است که اجماع بین دو تیم رقیب در فوتبال.
همین داستان بین اقتصاددانان همه جای دنیا هست. بروید از جان کاکران در مورد کروگمن، یا برعکس، بپرسید تا هر چه به دهنش می رسد نثار طرف کند. منِ خواننده هم نوشتههای دو طرف را میخوانم و همگام با کاکران هر چه به دهنم میرسد نثار کروگمن میکنم که فقط به ضرب آنکه تحریک کننده مینویسد، برای خودش دم و دستگاهی راه انداخته و اگر نبود گندکاریهای بوش و فحشهایی که به همین واسطه کروگمن به بوش داد، عمراً اگر از در دبیرخانۀ نوبل هم راهش میدادند، چه برسد به اینکه جایزۀ نوبل را هم بهش بدهند. طرفداران بی سواد کروگمن هم در مورد کاکران همین طوری فکر می کنند، احتمالاً!
سعید لیلاز از فرشاد مؤمنی و موسی غنینژاد اسم بردهاست. روبرویی این دو میشود بامزهترین برنامهای که تابهحال دیدهایم. اگر نظر من را بخواهید غنینژاد بیکار نیست بنشیند لاطائلات مؤمنی را بشنود و جواب بگوید، در نتیجه دلتان را برای چنین برنامهای صابون نزنید (البته یک وقتی دیدی آقا موسی این کار را کرد تا کمی حال مؤمنی را جا بیاورد). این کار هیچ ربطی هم به توسعه نیافتگی ندارد، بلکه عین توسعه یافتگی است که وقتمان را صرف اموری کنیم که ارزش داشته باشد.
اگر بخواهم کمی فراتر بروم، باید بگویم تقاضای اجماع و توافق بین افراد و گروهها عین توسعه نیافتگی است. فقط در یک نظام قبیلگی است که دلمان میخواهد روسای قبیله بنشینند و با هم به توافق برسند. وقتی توسعه یافته شدیم، هر کس نظر خودش را خواهد داشت و ابراز خواهد کرد و کسی که توانست بقیه را به صحت نظرش قانع کند رای میآورد و میشود دولت و نظرش را پیاده میکند و بقیه میشوند اقلیت و حسابی نقدش میکنند. توسعه تنها یک توافق دارد، توافق در اجرای روشهای مسالمت آمیز، تازه آنهم بیشتر از اینکه توافق باشد، توازن قوا است.
همین نگرش قبیلگی به توسعه است که سبب میشود محمد قوچانی در انتهای گفتگویش در تجارت فردا میگوید: «بهترین مدل احیای مجمح عقلای دکتر روحانی است. نهادی ملی مرکب از سران هر دو جناح کشور که قواعد و اصول رقابت سیاسی را تصویب کنند و بر آن نظارت کنند: شکل گیری یک هیات اصحاب حل و عقد.» کج فهمی از این بیشتر دیدهاید؟