نمایشگاه کتاب و غر زدن های اهل کتاب
مِی 10, 2016 2 دیدگاه
همه ساله وقت نمایشگاه کتاب که میشود روزنامهها و سایتها پر میشوند از نوشتههایی در مرثیه سرایی برای کتاب. داستان همۀ این غر زدن ها این است که کسی کتاب نمیخواند و مردم بی فرهنگ شدهاند و مانند اینها. آماری هم که ارائه میشود، مقایسهای است بین قیمت کالایی «بیارزش» مثل آدامس و پفک و کالای «ارزشمند» کتاب، و روایت «اسفناک» هزینههایی که خانوادهها روی کالای بیارزش میکنند ولی به کتاب بیتوجهند.
کتاب خریدن، یا همان به قول اقتصادیون تقاضا برای کتاب، بستگی دارد به فایدهای که کتاب برای فرد دارد (همان مطلوبیت حاصل از خرید کتاب، چه برای خواندن باشد یا برای دکور خانه) و عوامل قیمتی مانند قیمت کتاب، قیمت کالاهای جایگزین کتاب، و درآمد افراد. فایدۀ خواندن کتاب را هم در نصایح سعدی وار اهل فرهنگ نجویید که کتاب شما را والاتر می کند و فرهیختهتر و مانند اینها . منظور از فایده، همان لذتی است که فرد از خریدن و خواندن کتاب کسب میکند، چه خواندن رمان باشد یا فلسفه، یا تاریخ هنر، یا کتاب درسی. خواندن اینها یا تفریح است و یا سرمایهگذاری برای کسب درآمد در آینده. فایدۀ خواندن کتاب هم در مقایسه با فایدۀ جایگزینهای کتاب تعریف میشود. مثال سادهاش اینکه تا چند سال پیش اگر من می خواستم مثلاً در مورد تاریخ خاورمیانه چیزی بخوانم باید کتاب می خریدم، ولی الان می توانم همان اطلاعات را بطور کارآمدتر در اینترنت پیدا کنم، از خلاصهای مفید و مختصر در ویکیپدا بگیرید تا مقالات آنلاین و بخصوص درسهای آنلاین (این آخری که واقعاً ارزشمند است). در نتیجه برای کل جامعه مفیدتر و کارآمدتر است که بخشی از هزینهها به جای کتاب برود به سمت منابع جدید تولید اطلاعات. مثل داستان رادیو که روزگاری جزئی جدا نشدنی از زندگی ما محسوب می شد و الان کوچکترها حتی نمی دانند رادیو چیست.
بخش دیگر هم خواندن کتاب برای تفریح است. روزگاری بود که بجز خواندن کتاب اصولاً تفریح دیگری نمیتوانستیم بکنیم (به قول علما شما یادتان نمیآید، ولی نه برنامۀ درست و حسابی تلویزیون بود نه اینترنتی، نه سینمای درست و حسابی، نه موسیقی. خلاصه بعد از فوتبال توی کوچه و علافی سر غروب تنها چیزی که می ماند برای آخر شب، کتاب خواندن بود.) میزان کتاب خواندن برای لذت بردن هم بستگی دارد به اینکه لذتهای در دسترس چه هستند. چه کسی میگوید دیدن یک فیلم یا سریال، وقت گذرانی در سایتهای اجتماعی، گردش در پارکها، سفر رفتن، خرید کردن، رستوران رفتن، وقت گذارانی با دوستان، کلاسهای ورزش و یوگا و خود-شاد-سازی (!)، و دهها نوع تفریح دیگر از خواندن کتاب لذت کمتری دارد؟
مطالعات اقتصادی هم نشان میدهد که کتاب خواندن در دوران کودکی اثر مثبت بر یادگیری کودکان دارد، مشابه اثری که بازی با اسباببازی و با همسالان دارد. هیچ مطالعهای ندیدهام که بگوید جوامعی که بیشتر کتاب میخوانند درجات بالاتری از ویژگیهای مثبت را دارا هستند، بعد از در نظر گرفتن سطع عمومی آموزش.
به زبان اقتصادی، هیچ دلیلی در دست نیست که «کتاب» دارای «اثرات جانبی مثبت» باشد. اثر جانبی مثبت کتاب مانند هر وسیلۀ آموزشی دیگر، از اسباب بازی بگیرید تا گردش در پارک، است. این اثر جانبی مثبت هم در سنین پایین زیاد است و با رسیدن به سطح دانشگاهی تقریباً صفر میشود و اثر فردی بر اثر اجتماعی غلبه میکند. به عبارت دیگر، کتابی که من می خوانم ربطی به جامعه ندارد، و تنها به من فایده یا ضرر می رساند. به زبان دیگر، اینکه کتاب آدم را «فرهیخته» و «با شخصیت» و «باکلاس» میکند هم از آن افسانههای بیمایه و بیمبنا است که نه شواهدی در تاییدش داریم و نه نظریهای در تبیینش. تجربۀ شخصیام هم از «فرهیختگی» کتابخوانان تفاوت آماری با فرهیختگی کتاب نخوانان ندارد. بهترین دوستانم در میان کتاب خوانان هستند، به تبع نوع زندگیام. آدمهای ناراست هم در میان کتابخوانان به همان میزان دیدهام که در میان بقیۀ مردم. و البته معمولاً درجۀ از خودراضی بودن و بقیه را تحقیر کردن در میان کتابخوانان به مراتب بیشتر است از بقیه، و پهلو میزند به پولدارانی که ثروتشان را مدام به رخ بقیه میکشند.
این بحث البته به معنای سانسور کتاب یا ممانعت از چاپ آن نیست. برعکس، هر کتابی باید بتواند خود را در معرض آزمون توجه خوانندگان بالقوه قرار دهد. اگر من خواستم کتابی در فضائل خودم بنویسم و منتشر کنم و کسی هم خواست آن را بخرد و بخواند، به بقیه چه مربوط. مشکل وقتی است که منابع عمومی (یارانه) به انتشار این کتاب تخصیص یابد. در همین راستا است که هر نوع یارانه بر کتاب را، بجز در قالب وسیلۀ آموزشی برای کودکان و نوجوانان، بدون منطق اقتصادی میدانم.
خلاصه اینکه کتاب هم کالایی است مانند سایر کالاها. اگر کتابی نوشته شود که افراد جامعه از خواندنش لذت نبرند و حتی به زور سوبسید هم حاضر به خریدش نباشند، بهترین اتفاقی که میتواند بیافتد این است که مردم پولشان را با خرید کتاب هدر ندهند (شاید نویسندۀ مربوطه هم برود سر کاری که به حال جامعه مفیدتر باشد) و بروند به جایش جگر و دل و قلوه بخورند که خیر دنیا و آخرت در آن است! (نیما، جگر را سفارش بده، آمدم!)
عالی
ممنون ناشناس.