سیاست کنترل قیمت ها
مارس 2, 2017 بیان دیدگاه
گفت و گویی داشتم با دوستان تجارت فردا در مورد کنترل قیمت شب عید که در شمارۀ 213 منتشر شد.
وزیر دادگستری کشور در سخنان اخیر خود با توجه به نزدیک شدن به ماه اسفند و خریدهای عید به سازمان تعزیرات آماده باش داده است، آیا مسئله گرانفروشی در جهان توسعهیافته نیز وجود دارد؟
بیایید ببینیم چطور می توانیم گرانفروشی را بر مبنای نظریۀ اقتصادی تعریف کنیم. قیمت برآیند رفتار مصرف کننده و تولید کننده است که ما به آن تقاضا و عرضه میگوییم. بدون داشتن دانش اقتصادی هم میتوان گفت که وقتی عرضۀ کالایی زیاد میشود قیمت پایین میآید و وقتی تقاضا برای آن کالا زیاد میشود قیمت آن بالا میرود. بعلاوه قیمت نمیتواند از هزینۀ تولید عرضه پایینتر باشد، چرا که عرضه کننده ورشکست میشود.
در حالتی که تعداد عرضه کننده و تقاضا کننده زیاد باشد، قیمت تقریباً در حدی است که هزینهها را پوشش دهد و سودی معمولی برای عرضه کننده داشته باشد. نمونۀ این نوع سود را در خواروبار فروشیها میبینیم. شما نمیتوانید قیمت کالایتان را هر قدر که میخواهید بالا ببرید، چرا که مردم میروند از خواروبار فروشی آنطرف خیابان می خرند. قدرت رقابت است که قیمت را کنترل میکند و برای همین چنین قیمتی را قیمت رقابتی مینامیم.
قیمت رقابتی الزاماً همیشه و در همه جا یکسان نیست. قیمت گوجه فرنگی در وسط زمستان و در تابستان یا در شمال تهران و در ورامین نمیتواند یکسان باشد، چرا که هزینهها متفاوت است. در نتیجه مقایسۀ قیمت کالا در شمال تهران با قیمت آن در ورامین و صحبت از گرانفروشی اشتباه است.
حال اگر به هر دلیلی، گاهی به این دلیل که دولت با کنترل مجوزهایش تعداد عرضه کنندهها را محدود میکند و گاهی به دلیل نفوذ اتحادیهها و صنوف، عرضه کم میشود و قیمت بالاتر از قیمت رقابتی ممکن میشود. این آن چیزی است که ما می توانیم به عنوان گرانفروشی تعریف کنیم. مثلاً دولت به بک نفر اجازۀ واردات موز میدهد و همه باید از این فرد بخرند. در این صورت قطعاً او قدرت انحصاری در بازار خواهد داشت و قیمت می تواند تا جایی که تقاضا وجود دارد، افزایش یابد.
برگردم به سوال شما.
تفاوت قیمت که ناشی از تفاوت هزینهها است در همه جا از جمله در کشورهای توسعه یافته وجود دارد، ولی آن را گرانفروشی نمینامند. شما می توانی یک کیلو سیب را از یک مغازه به قیمت یک دلار بخری و از مغازۀ دیگر به قیمت چهار دلار. محل این دو مغازه و نوع خدمتی که این دو مغازه به مشتری ارائه میدهند متفاوت است.
تفاوت قیمت ناشی از انحصار هم وجود دارد، ولی خیلی کمتر از ایران است. اگر کسی بتواند به دلیل انحصاری که دارد، کالایی را گران بفروشد و سود ببرد، فوری افراد دیگر وارد بازار می شوند تا از آن سود استفاده کنند. دولت هم ننشسته است حساب کند که مثلاً دو تا داروخانه یا دو تا بقالی نزدیک هم خوب است یا بد. این تصمیم به دولت مربوط نیست. بخشی از تصمیمگیریهای تجاری افراد است.
خلاصه کنم، مسئلۀ گرانفروشی ربطی عمیق دارد با میزان انحصار در عرضۀ کالا. در نتیجه اگر انحصار در بازاری مشکل قانونی نداشته باشد، مانند فروش کتاب یا نرمافزار کامپیوتر که طبق قانونِ حق مؤلف، در انحصار ناشر است، اسمش را گرانفروشی نمیگذاریم.
آن بخشی از گرانفروشی که به انحصارهای بی توجیه دولت ساخته، مانند انحصار واردات موز، برمیگردد، راه حل روشنی دارد و آن برداشتن انحصار است.
یک عامل دیگر هم در این میان میتواند در برجسته شدن مسئلۀ گرانفروشی مهم بوده باشد و آن پایین بودن قدرت خرید برخی از اقشار و حتی کاهشی بودن قدرت خرید در برخی دورهها مانند سالهای رکود اقتصادی باشد. وقتی افراد قدرت خریدشان پایین باشد، و بخصوص با افزایش قیمت کالاها و عدم افزایش درآمدهایشان روبرو باشند، آن را به گرانفروشی مرتبط میکنند. این مسئله هم ربطی به گرانفروشی ندارد و بیشتر به پایین بودن درآمد در اقتصاد برمیگردد.
به طور کلی چه فرقی میان گرانی و گرانفروشی وجود دارد؟
گرانی را اگر بخواهیم با مفاهیم موجود اقتصادی تطبیق دهیم، تنها گزینه افزایش سطح عمومی قیمتها است. وقتی که به دلیل افزایش سطح پول در اقتصاد، عموم مردم به سمت خرید کالاها و خدمات روی میآورند، افزایش تقاضا برای همۀ کالاها اتفاق میافتد. در نتیجه قیمت کالاها افزایش مییابد. این افزایش در برخی کالاها کمتر و در برخی کالاها بیشتر است. ولی در نهایت سطع عمومی قیمتها افزایش مییابد.
بین این نوع گرانی و گرانفروشی از نوعی که قبلاً تعریف کردم، ربط منطقی وجود ندارد. ولی در زمانی که قیمت کالاها در حال افزایش مداوم است، راحتتر میتوان قیمت کالاها را به مقدار زیاد افزایش داد و آن را با افزایش قیمت سایر کالاها توجیه کرد.
گرانی پدیدهای است در اقتصاد کلان، در حالی که گرانفروشی با تعریف فوق پدیدهای است مربوط به بازارهایی خاص و در نهایت مربوط است با ساختار بازار.
دولتها پیشرفته چگونه مسئله گرانفروشی را حل کردهاند؟ اصولا آیا در مقطعی مسأله گران فروشی در این کشورها مطرح بوده که بعدها حل شده باشد؟ چه قانونهایی برای مقابله با گرانفروشی وجود دارد؟
مسئلۀ گرانفروشی در اقتصاد مطرح نیست که بخواهند برایش راه حل پیشنهاد دهند. من از سابقۀ تاریخی مسئله اطلاعی ندارم. ممکن است در دورههایی برخی از فعالیتها به دلیل انحصاری بودن، با قیمتهای بالا عجین شده باشد و حتی ممکن است دولتهای محلی هم اقداماتی برای مقابله با گرانفروشی انجام داده باشند، ولی در حال حاضر چنین بحثی از ادبیات اقتصادی غایب است. تا جایی هم که من دیدهام این بحث جایی در اقتصاد ندارد.
آیا گرانفروشی در زمانهای بحرانی، امری عادی و به نفع بازار است؟ آیا قیمتگذاری بهینه (optimal pricing) در زمان بحران، امری غیراخلاقی است؟
من پرهیز میکنم از اینکه وارد بحث اخلاق شوم، ولی اگر بخواهم نکتهای را بگویم این است که هر گونه دخالت بیجا در اقتصاد منجر به کاهش رفاه جامعه میشود و از این نظر شاید بتوان گفت غیر اخلاقی است.
ما در مورد کالاهای معمولی مسئلهای به نام قیمت گذاری نداریم، بهینه یا غیر بهینه. قیمت گذاری مربوط است به مقررات گذاری در بازارهایی که به دلیل انحصار طبیعی شکست بازار در آنها برجسته است. این موضوع برای میوه و آجیلی که مردم میخواهند در شب عید بخرند، به هیچ وجه صدق نمیکند. حتی در مورد قیمتگذاری در بازارهای با انحصارهای طبیعی هم شک و تردید وجود دارد، چرا که میزان درستی این سیاست برمیگردد به کارآمدی دولت در کسب اطلاعات و قیمتگذاری درست. اگر دولت ناکارآمد باشد، بهتر است کاهش رفاه ناشی از انحصار را بپذیریم و مانع از دخالت دولت در این بازارها شویم.
استفاده از کلمۀ بحران هم در این مورد صدق نمیکند. اگر این اصطلاح را کنار بگذاریم، می توان در مورد شب عید هم صحبت کرد. قیمتگذاری کالای شب عید مثال کلاسیک دخالت نابجا در بازار است که در مبانی اقتصاد خرد تدریس میشود.
قیمتگذاری در شب عید دقیقاً باعث کاهش رفاه کل جامعه میشود. آن بخشی که سیاستمداران در بوق و کرنا میکنند این است که قیمت کالا در ظاهر کنترل شده است و جتی ممکن است برخی هم در این قیمت موفق به خرید کالا شوند. ولی بخش بزرگتر داستان این است که در زمان عید که تقاضا برای برخی کالاها و خدمات افزایش مییابد، عرضه کنندگان با اطلاع از این امر، برای آن آماده میشوند. میوه و آجیل را در سردخانه ذخیره میکنند تا شب عید عرضه کنند. لباس و سایر وسایل مورد نیاز را هم برای شب عید تولید میکنند. تنها انگیزۀ این همه فعالیت، سودی است که میتوانند ببرند. کنترل قیمت در صورتی که موفق باشد، تمامی این انگیزه را از بین میبرد و در صورتی که ناموفق باشد، هزینهای بیجا را بر جامعه تحمیل کرده است. در نهایت اگر هم بتوانیم قیمتها را کنترل کنیم، تنها اتفاقی که میافتد این است که برخی از عرضه کنندگان از فعالیت منصرف می شوند که منجر به کاهش عرضه میشود. هم رفاه تولید کنندگان کاهش میشود و هم رفاه مصرفگنندگانی که یا نتوانستهاند کالا را بخرند یا به قیمت بسیار بالاتر خریدهاند.
اما داستان در مورد شرایط بحرانی متفاوت است. وقتی در منطقهای زلزله میآید و آب آشامیدنی قطع می شود، وظیفۀ دولت است که آب آشامیدنی را به افراد برساند، و قیمت در این میان به هیچ وجه نباید مانع دسترسی مردم به ضروریات باشد. فراتر از این، تمامی سردمداران اقتصاد رقابتی از جمله هایک و فریدمن هم بر تامین ضروریات زندگی بخش کم درآمد تاکید دارند. از آنجا که بحث ما با این شرایط بحرانی اشاره نداند، از آن میگذرم.
به طور کلی، بسیاری مداخله دولتها در بحث گرانفروشی را نوعی اقدام حمایتی مدافع مصرفکننده دانسته و آنرا موجب افزایش قدرت خرید خانوادهها میدانند، چرا اقتصاددانان حامی بازار رقابتی با این موضوع مخالفند؟
به چند دلیل: نخست، تولید کننده در این میان متضرر میشود و رفاه او کاهش مییابد. دوم، برخی مصرف کنندهها ممکن است کالا را به قیمت پایینتر بخرند، ولی باقی مصرف کنندگان، یا کالا را نمیتوانند بخرند یا با قیمت بالاتر از بازار غیر رسمی میخرند. سوم، ضرر کنندگان اصلی در میان مصرفکنندگان اتفاقاً همانهایی هستند که به شبکههای غیر رسمی دسترسی کمتری دارند، یعنی اقشار پایین جامعه. دو نهایت رفاه کل جامعه پایین میآید. این دلایل هم همان دلایل کلاسیک مخالفت با دخالت قیمتی در بازارهای عادی است.
در طول تاریخ، کنترل قیمت به وسیله دولتها در بازار وجود داشته، آیا مکانیزمهای کنترل قیمت( سقف قیمتی و کف قیمتی) مداخله در بازار آزاد به شمار میآید؟
بله. کنترل قیمتی در بازارهای معمولی مداخلۀ مخل در بازار آزاد است. اگر هم دولتها اشتباهی در گذشته کردهاند، دلیل نمیشود که ما آن اشتباه را تکرار کنیم.
از منظر علم اقتصاد آیا بازارها به نظارت دولتی نیاز دارند؟ نقطه تمایز بحث نظارت و مداخله در بازارها چیست؟
نه. موارد نظارت دولت بر بازار از نظر تئوری اقتصادی تقریباً روشن است و تحت عنوان شکست بازار مطرح میشود. در مورد حد و مرز این نظارت، البته بحث و حدیث فروان وجود دارد، ولی تقریباً کسی را نمیبینید که بگوید میوۀ شب عید نیاز به دخالت دولت دارد. تمایز نظارت و دخالت مضر هم برمیگردد به نظریههای اقتصادی که اثر سیاستها بر رفاه کل جامعه را بررسی میکنند. مداخلههای نابجا مثل کنترل قیمتی رفاه کل جامعه را در بلند مدت کاهش میدهند، حتی اگر برای اقشاری جذاب باشند. نظارت بجا درست برعکس عمل میکند و باعث افزایش رفاه میشود. مثلاٌ وقتی شما انحصارهای طبیعی را کنترل می کنید باعث افزایش تولید و کاهش قیمت و در نهایت افزایش رفاه کل جامعه میشود.
با افزایش پیچیدگی در اقتصاد، بحث نظارت صحیح اهمیت بیشتری می یابد. مثال مشهور آن نظارت بر بازارهای مالی است. سرعت حرکت سرمایه و پول از حرکت کالا به مراتب بیشتر است و نقش انتظارات در آنها بیشتر است. یک حرکت اشتباه میتواند صدمات گستردهای به اقتصاد وارد کند. در نتیجه لازم است که ناظری باشد که بتواند رفتار بازارهای مالی را زیر نظر بگیرد و استانداردهایی را تعیین و اجرا کند که سلامت فعالیتهای مالی را تضمین کند. همزمان این ناظر باید طوری رفتارکند که دست پای بازارهای مالی را بیش از مقدار لازم نبندد. بدون فعالیت گستردۀ بازارهای مالی امکان رشد اقتصادی قابل توجه در دنیای امروز تقریباً وجود ندارد. کافی است نگاهی به نوع رابطۀ دولت و بانکها در ایران بیاندازیم و آن را با نظریههای اقتصادی و تجربۀ سایرین مقایسه کنیم تا ببینیم نظارت، که قطعاً در بازارهای مالی لازم است، تا چه حد میتواند دست و پا گیر و فلج کننده و بیراه باشد. نقطۀ تمایز نظارت مفید و دخالت مضر بستگی به شرایط بازار دارد.
آیا نهادهایی همچون تعزیرات در کشورهای توسعهیافته نیز فعالیت میکند؟ به طور کلی نهاد ناظر بر بازارها در جهان توسعه یافته چه نهادی است و چه وظیفهای دارد؟
دولتهای کشورهای توسعه یافته نهادهای نظارات بر بازار دارند، ولی نه نهادی که قیمت کالاهای عادی را تعیین کند. بخش اصلی این نهادها به مقرراتگذاری در مواردی که شکست بازار وجود دارد، اختصاص دارد. البته این واقعیت در همه جا از جمله در کشورهای توسعه یافته هم وجود دارد که سیاستمدار و ناظر انگیزه دارد فراتر از حوزهای که نظریههای اقتصادی ایجاب میکنند، رفتار کنند و دخالتهای نابجا در بازار بکنند. اگر ما قرار است از تجربۀ آنها بیاموزیم، باید آن را با دانش اقتصادی ترکیب کنیم که از اشتباهاتی که آنها کردهاند، پرهیز کنیم.
آن بخشی هم که به تعزیر و مجازات مربوط است، به قوۀ قضائیه مربوط است و در مواردی وارد میشود که نقض قانون اتفاق افتاده باشد. تعیین قیمت کالای عادی با هیچ معیار جقوقی نمیتواند قانون محسوب شود که تخطی از آن نقض قانون باشد.
به طور کلی چه اقتصادهایی به دنبال سرکوب بازار هستند؟ هدف نهایی آنها از سرکوب بازار چیست؟
سرکوب بازار و کنترل قیمت پدیدهای است که ریشه در سیاست دارد نه در اقتصاد. سیاستمداران که از حل ریشهای مشکلات اقتصادی مثل انحصار، به دلیل منافعی که در انحصارها دارند، طفره می روند، میخواهد مشروعیت خود را با این دخالتهای عوامفریبانه افزایش دهند. انتهای داستان ترجیح منافع سیاسی شخصی و گروهی است بر منافع جامعه. اقتصادهایی که کنترل بر سیاستمدارانش کمتر و سختتر باشد و سازوکار کنترل قدرت سیاسی ضعیفتر باشد، بیشتر با سرکوب بازار روبرو خواهد بود.
بخش دیگری که در مورد بازار میوۀ شب عید صدق میکند، این است که در ایران، طبقۀ متوسط شهری که مصرف کنندۀ محصولات است، صدایش بلندتر از تولیدکنندگان این محصولات است. سیاستمدار هم نمیخواهد صدای این طبقه بلند شود، در نتیجه به کنترل قیمت روی میآورد تا او را راضی کند. تولید کننده هم که معمولاً سر و صدایی ندارد که مشکل ساز باشد.
به عنوان پرسش نهایی، آیا نسخههای اقتصادهای توسعه یافته در حل مسئله گرانی برای ایران نیز عملی خواهد بود؟
ابتدا نکتهای در باب استفاده از نسخههای غربی بگویم. آنچه در غرب تولید شده و گسترش یافته دانش اقتصاد بوده است به این معنی که روشی علمی، با اصولی کمابیش مشابه با اصول علمی در سایر حوزهها، برای شناخت مسائل اقتصادی توسعه یافته است. بخش بزرگی از این دانش، روش طرح پاسخ و یافتن پاسخ برای آن است. بر مبنای این پاسخها است که توصیهها صورت میگیرد. حال اگر کسی آن بخش عظیم تولید دانش را ندیده بگیرد و بچسبد به توصیهها، البته کارش مشکلدار است. ولی آنچه من بیشتر دیدهام، این است که افراد در مورد نسخههای غربی سخن میگویند و بر مبنای آن تمامی دانش اقتصاد را رد میکنند. برای همین است که به تجربه افرادی که تمامی حرفشان این است که از نسخههای غربی استفاده نکنیم، را نباید خیلی جدی گرفت. به نظرم جامعۀ اقتصاددانان ایران، بخصوص جوانانی که با مستقیماً با منابع علمی اقتصادی آشنایی دارند، آنقدر استقلال رای و توانایی علمی دارند که از تولیدات علمی دیگران استفادۀ درست ببرند، و سهمی هر چند کوچک در گسترش این دانش داشته باشند.
اما در پاسخ به این سؤال باید گفت حل مسائل اقتصاد ایران نیازمند راه حل علمی است، نه بیشتر و نه کمتر. نامش را بگذارند نسخۀ غربی یا هر چیز دیگر، اصل داستان را عوض نمیکند. اقتصاد علمی است پیچیده و افراد بسیار توانایی در آن در حال گسترش حوزۀ دانستههای ما از سیستمهای اقتصادی و رفتار آدمیان هستند. ما اگر از این دانش استفاده کنیم، می توانیم به تدریج مشکلاتمان را کمتر کنیم. اگر به هر بهانهای از جمله به بهانۀ غربی بودن از فراگرفتن و استفاده از آن طفره برویم، سرنوشتی بجز تکرار اشتباهات بقیه نخواهیم داشت.