عسل نخوردنِ مفتخرانۀ جناب وزیر

وزیر سابق تعاون، کار، و رفاه اجتماعی در مراسم تودیعش گفت: «خدایا تو شاهد باش هرچه بلد بودم انجام دادم، اشتباه هم کردم اما هرچه دستم می‌آمد انجام دادم و یک انگشت به خروارها عسل ثروت اینجا نزدم.»

هر چند روزنامۀ دنیای اقتصاد آن بخشی از سخنان او را برجسته کرده است که از مخالفت او با بازار آزاد خبر می‌دهد، ولی به نظر من اشارۀ او به «خروارها عسل ثروت» مهم‌ترین بخش سخنان او است. این سخن نشان می‌دهد که تاراج منابع عمومی آنقدر رایج است که وقتی وزیری می‌خواهد از خودش تعریف کند می‌گوید که من این کار را نکردم.

انگشت نزدن به خروارها ثروت فقط در سیستمی می تواند مایۀ افتخار باشد که همگان دستشان تا مرفق در خروارها عسل ثروت باشد. آنکه انگشت می‌زند دزد است و دزد نبودن فقط در سیستمی که همه دزدی می‌کنند می تواند معنای مثبت داشته باشد. اقرار به فساد سیستماتیک از این روشن‌تر نمی‌شود. برای اینکه معنای این سخن روشن‌تر شود، به معادل آن در بقیۀ مشاغل فکر کنید. مثلاً فرض کنید معلم بگوید «به هیچ دانش آموزی با گرفتن پول نمره ندادم» یا رستوران‌دار بگوید «در هیچ کبابی گوشت خر را با گوشت گاو قاطی نکردم».

آن بخشی که روزنامۀ دنیای اقتصاد برجسته کرده بود که وزیر سابق می‌گوید سیاستهای نئولیبرالی جواب نمی‌دهد و باید از دید نهادگرایی مسئله را بررسی کرد هم به نظر من درست است، با یک تفاوت: آنچه باید با دیدی نهادگرایانه بررسی کنیم سیاست معطوف به اقشار کم‌درآمد نیست، انواع این سیاست‌ها دهه‌ها است که طراحی و اجرا شده است و قوت و ضعف روش‌های مختلف هم مطالعه شده است. (و محض اطلاع وزیری که مهمترین وظیفه اش طراحی سیستم رفاهی بود و این کار را نکرد، بانی و باعث یکی از مهم‌ترین و مؤثرترین سیستم‌های رفاهی، یعنی مالیات منفی، میلتون فریدمن بود، چهرۀ شاخص نئولیبرالیسم.)

آنچه باید بررسی کنیم نوع نظام تصمیم‌گیری است که چنین وزیری تولید می‌کند. وگرنه مخالفت این وزیر با بازار آزاد بی سابقه نبود. مگر همین وزیر نبود که به همراه سه وزیر دیگر بانک‌ها را مجبور کردند میلیاردها تومان پول را به مردم وام بدهد تا بروند ماشین بخرند و خودروسازهای ورشکستۀ ایران را سرِ پا نگاه دارند. اینجا است که بحث نئولیبرال و نهادگرایی معنای خود را از دست می‌دهد و تنها چیزی که می‌ماند انحصاری است که رانت تولید می‌کند و رانتی است که تقسیم می‌شود. و البته رانت‌خواری را باید از دید نهادگرایی مطالعه کرد.

سؤال مهم از دید نهادگرایی این است که چطور می‌شود که فردی با سوابقی که هیچ ربطی به اقتصاد ندارد در صدر وزارتخانه‌ای قرار می گیرد که صددرصد اقتصادی است؟ بعد از این همه ناکارآمدیِ ناشی از برگزیدن افراد ناوارد به مدیریت امور، چرا هنوز در حال تکرار آن هستیم؟ چه سیستم انتخابی وجود دارد که باعث می شود فردی مانند ربیعی در مصدر امور قرار بگیرد و با اعلام اینکه «کسی بخواهد تئوری اقتصاد آزاد را در این شرایط اجرایی کند بدون شک می‌خواهد نظام را به خطر بیندازد» امکان هر نوع اظهار نظری را از بین ببرد؟ نظریۀ اقتصاد کلاسیک این را توضیح نمی‌دهد.

نظریۀ اقتصاد کلاسیک می‌گوید که اگر فرد «الف» در ادارۀ امور از فرد «ب» بهتر باشد، باید انتظار داشت در بلند مدت فرد «الف» در مصدر امور باشد، نه فرد «ب» چرا که باعث کارآمدی می شود و همگان از جمله فرد «ب» از افزایش کارآمدی متنفع می شوند. نهادگرایان مشاهده کردند که این نوع پیش‌بینی‌ها در مورد بسیاری از سیستم‌ها از جمله سیستم رفاهی ایران صدق نمی‌کند. در نتیجه، ریشۀ مشکلات را باید در نهادهایی جستجو کرد که افراد را در مقام‌هایی که ربطی به توانایی‌شان ندارد، نگاه می‌دارد و باعث و بانی ناکارآمدی‌های گسترده می‌شود.

 

 

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: