اثر مهاجران بر بازار کار مقصد

نویسنده: محمد (حسن) کریمی

مساله ی برخورد غیر انسانی و غیر قابل توجیه مقامات ایرانی با مهاجران افغان به موضوعی بحث برانگیز تبدیل شده است. این وب لاگ که توجه خاصی به این موضوع داشته است، به جوانب مختلف آن پرداخته است. در این نوشته، بر آن هستم که خلاصه یی از تحقیقات و نتایج تجربی انجام شده در این مورد را مرور کنم. پس از آن مثالی خواهم آورد تا موضوع را بیشتر روشن کنم. من البته تنها به کارگران «غیر ماهر» یا «کم مهارت»می پردازم؛ چراکه اکثریت مهاجران افغان به ایران به دلیل مهارت کم یا قوانین مهاجرت ایران (موانع ساختاری) عملاً به صورت کارگر کم مهارت در می آیند.

۱- مروری بر یافته های تجربی:

یکی از مهم ترین نگرانی های سیاست گزاران در زمینه مهاجرت این است که مهاجران تا چه میزان فرصت های شغلی کارگران کم مهارت بومی را کم می کنند. درک عمومی این است که ورود مهاجران به طور قابل ملاحظه یی دستمزد کارگران بومی را کم می کند. به عنوان نمونه، در حالی که در سه دهه ی گذشته نرخ مهاجرت به ایالات متحده افزایش یافته است، دستمزد واقعی کارگران جوان و نیز کارگران کم مهارت کم شده است. با وجود این هم زمانی تصادفی افزایش مهاجرت و کاهش دستمزد، مطالعه های تجربی، تقریباً به صورت متفق القول، نشان می دهند که مهاجرت تنها اثر بسیار کوچکی بر بازار کار (شامل دستمزد واقعی، نرخ اشتغال و نرخ بیکاری) کارگران غیر ماهر بومی می گذارد. مقاله های زیر، از قدیمی ترها تا جدیدترین ها، همه به این نکته تاکید می کنند:

Grossman (1982), Greenwood & McDowel (1986), Borjas (1987), Lalonde & Topel (1987), Card (1990), Card (2001), Borjas (2003), Ottaviano & Peri (2008)

مقاله دیوید کارد در سال ۱۹۹۰ از مهم ترین این مقالات است. وی تجربه مهاجرت ناگهانی در حدود ۱۲۵ هزار نفر کوبایی از وطن رانده شده و به سواحل میامی پناهنده شده را بکار گرفت و دستمایه ی تحقیقی کم نظیر قرار داد. او نشان داد که این واقعه که عرضه ی نیروی کار کم مهارت در میامی را تا حدود ۱۰ درصد افزایش داد، تقریبن هیچ اثری بر نرخ دستمزد و نرخ بیکاری کارگران کم مهارت بومی نداشت! این یافته بعدها به قابلیت تطبیق پذیری بازار کار میامی که تجربه چند دهه مهاجرت پذیری را داشت تعبیر شد، اما مطالعه های دیگر که از روش مبتکرانه کارد استفاده می کردند، به نتایج مشابهی در بررسی مواردی دیگر دست یافتند. در توضیح چرایی این واقعیت، محققان به قدرت تحرک بخشی مهاجران به بازار کار کشورهای مقصد و ایجاد رقابت بیشتر و در نتیجه تولید بیشتر اشاره می کنند.

لازم به ذکر است که اغلب مطالعه ها به مورد آمریکا می پردازند. دلیل آن نیز واضح است: در ایالات متحده، اطلاعات مهاجرت به دقت مستند می شوند و داده ها مربوط به آن در اختیار محققان قرار می گیرند. اما اختصاص محل وقوع، از جامعیت مطالعه ها نمی کاهد و نتایج را می توان با رعایت احتیاط های لازم عمومیت داد.

۲- مثالی پندآموز

در دو سال گذشته، به دلیل سخت گیرانه تر شدن قوانین مهاجرت در برخی از ایالت های جنوبی آمریکا، از جمله در آریزنا، می سی سی پی، آلاباما و جرجیا و نیز حمله های لفظی بومیان بی کار، بسیاری از مهاجران قانونی و غیر قانونی ایالت های نام برده به ایالت های دیگر کوچیدند. ساکنان بومی آن ایالت های تاوان عمل نابخردانه خود را ظرف یک سال و در تابستان گذشته پس دادند: میلیون ها تن هندوانه و خیار در جالیزها و هلو در باغات جرجیا گندیدند، قیمت گوجه فرنگی در آلاباما سر به فلک گذاشت، بعضی از  شهرک ها در این ایالت ها به متروکه تبدیل شد و بسیاری از کسب و کارهای خدماتی مرتبط از بین رفت. نتیجه نهایی البته بدتر شدن شرایط بازار کار بومیان بود! برای جزییات بیشتر به این مقاله مجله نیشن مراجعه کنید.

نوشتۀ وارده در اخلاق و اقتصاد

خواننده ای عزیز، علی چیت ساز، دکترای اقتصاد از فرانسه، در پاسخ به دعوت من مطلبی را ارسال کرده است که بدون تغییر در اینجا می آورم. من الان نظری در بارۀ این نوشته نمی دهم. اگر بحثی در گرفت من هم به عنوان یک مخاطب مطلب ممکن است وارد بحث شوم. مسئولیت پاسخ به نقدها هم با علی خواهد بود. ممنون علی.

 گفتن یا نگفتن مسئله این است

آدام اسمیت هم با وجود تاکید بر اقتصاد ناب خرد محوراش  ته دلش می خواست شرایط زحمت کشان انگلیسی را بهبود دهد و نگاهی به اوضاع اجتماعی اش داشت. می خواهم اینو بگم که جدا کردن چهار بعد زندگی روزمرۀ بشر امروزی یعنی سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ، به نظر این بنده هنوز جویندۀ دانش، ضد دانش است! در نهایت جدائی علوم انسانی از یک دگر در عین مفید بودن گمراه کننده و بحث بر انگیز هم هست. در اینجا بیش از این به این مقوله پیچیده  ورود نمی کنم. بنا براین می شود، خوشبختانه، هنر به خرج داد و به این علم خشک و خالی اقتصاد رنگ روئی داد.

 ولی  چرا دوستان اقتصاددان کشور اخلاق را وارد اقتصاد می کنند باید دلیل دیگری داشته باشد. امروز این اقتصاد بی چاره تنها جائی است که همه دق  و دلشون را آنجا خالی می کنند تا از طرف سانسور مورد باز خواست قرار نگیرند. البته این انحراف پدر صاحب بجه را در میاره و چیزی از ارزش نوشتار باقی نمیگذاره و اگر نظر من را بخواهید به این دوستان رنج کشیده جدی پیش نهاد می کنم بهتر است چیزی نگید مگر اینکه با شجاعت و  ناب باشد. بگذارید «آنها» بگند و شما ماست مالی نکنید. شما تنها گمراه می کنید نه افرادی مانند بنده  و حتی مردم کوچه و خیابان را که دیگه چیزی نمی خوانند بلکه دوستان دور بر خودتان را.

من ترجیح میدم یک افغان را تاکید می کنم «فقط یک افغان» را در گوشه ای پیدا کنم و بهش یاد بدم  چطوری اقتصاد ایران حقش را خورده و آنجا دیگه سنگ تمام میگذارم و خودم را سانسور نمی کنم و خودم را زنده  می کنم و یادم میره کجا زندگی می کنم!

انسان سیاسی اوج ارزش است. امروز باید، به طور موقت، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ را در اختیار سیاست گذاشت و اخلاق را هم سیاسی دید و  اگر نمی توانید حرفتان را بدون ترس بگید مانند من انزوای سازنده را انتخاب کنید. از خود بپرسید آیا پس از نوشتن این گونه یادداشت ها هنوز حال خوبی دارید.  سیاست را دوست دارم و «سیاست بازی» حالم را می گیرد.

دکتر چیت ساز اقتصاددان سابق و کاسب امروزی