حکایت جمعیت و برنامه های تغییر آن

سیاست هایی که افزایش یا کاهش جمعیت را هدف قرار داده اند در بسیاری از کشورها اجرا شده اند و می شوند. هر یک از این سیاستها و نتایج حاصله از آنها درسهایی برای تصمیم گیران دارد. مهمترین این درسها را می تواند در دو نکته خلاصه کرد. اول: موفقیت سیاست جمعیتی به این بر می گردد که چه متغیرهایی هدف گیری شده باشند. اگر به جای متغیرهایی که رفتار خانواده در مورد تعداد بچه را تعیین می کنند، متغیرهای نامربوط هدف گیری شوند، علاوه بر کاهش اثرگذاری سیاست یا حتی بی اثر شدن آن، ممکن است نتایجی فاجعه بار حاصل شوند. دوم: حتی در صورتی که سیاستی به درستی اجرا شود و نتایج طراحی شده حاصل شود، همیشه ممکن است برخی نتایج ناخواسته وجود داشته باشند که در بلند مدت مشکلات مضاعفی ایجاد کنند. این مورد البته منحصر به سیاست های جمعیتی نیست. ولی از آنجا که نتایج نامطلوب سیاستهای جمعیتی نه افراد یک نسل در زمان محدود، بلکه نسلها را متاثر می کند، توجه به ابعاد ناخواسته ضرورت بیشتری می یابد.

دو روایت زیر تا حدی این نکته ها روشن می کنند.

روایت اول: رومانی 1967

نیکولای چائوشسکو، رئیس جمهور رومانی در سالهای 1965 تا 1989 را بسیاری از ما به یاد می آوریم به خاطر سفرش به ایران در سال 1368 و اعدام شدنش مدت کوتاهی پس از برگشت از ایران توسط انقلابیون رومانی.

جمعیت شناسان و اقتصاددانان اما چائوشسکو را به دلیل دیگری به یاد دارند: سیاست جمعیتی اش در سال 1967.

چائوشسکو معتقد بود که جمعیت کشورش باید به سرعت افزایش یابد و از 19 میلیون در سال 1965 به 30 میلیون در سال 2000 برسد. در دهۀ شصت میلادی سیاستهای تشویق جمعیت با تقدیم مدال، پول نقد، و معافیتهای مالیاتی به مادران فرزندان متعدد شروع شد؛ سختگیریها در مورد وسایل پیشگیری از بارداری افزایش یافت؛ و بودجۀ کلان دولتی برای افزایش جمعیت اختصاص یافت.

مادران رومانیایی اما به راه خود می رفتند. آنها که اوضاع اقتصادی را مناسب بچه داری نمی دیدند به تنها راه ممکن روی آوردند: سقط جنین. سقط جنین در رومانی قانونی بود و ارزان. در سال 1966 از هر پنج بارداری فقط یکی منجر به تولد می شد، چهار جنین دیگر سقط می شدند. در این سال رکورد یک میلیون سقط جنین در کشور ثبت شد. نرخ افزایش جمعیت تغییر محسوسی نکرد. هر زن رومانیایی به طور متوسط کمتر از دو بچه داشت.

چائوشسکو به هدفش نرسیده بود. در نتیجه در سال 1367 سیاستها سخت تر شد. دولت سقط جنین را غیر قانونی و بچه دار شدن را یک وظیفه اعلام کرد. برای پیشگیری از سقط جنین مخفیانه پلیس در درمانگاهها و بیمارستانها مستقر شد. برای سقط جنین مجازات زندان تعیین شد. ماموران دولتی به محل کار زنان ارسال شدند تا زنان را از نظر باردار بودن آزمایش کنند. زنی که بدون «دلیل» باردار نبود بخشی از حقوق و مزایایش را از دست می داد و باید پاسخگو می بود. سن قانونی ازدواج کاهش یافت. همچنین سیاستهای سختگیرانه ای در مورد طلاق اعمال شد (در سال 1967 فقط برای 28 مورد طلاق مجوز صادر شد در حالیکه این رقم در سال قبل از آن 28000 مورد بود).

نرخ تولد در عرض یکسال دو برابر شد و از حدود 14.4 در هزار نفر در سال 1966 به حدود 28 در هر هزار نفر در سال بعد رسید (نرخ تولد ایران در سال جاری حدود 18 در هزار است. این نرخ در سال جاری برای آمریکا 13.6 و برای ژاپن حدود 8 است. بقیۀ کشورهای صنعتی در حد فاصل این دو کشور قرار می گیرند) . نوزادان این سال بزرگترین گروه جمعیتی تاریخ رومانی را تشکیل دادند.

هدف چائوشسکو تامین شد ولی فقط برای یک سال. سال بعدش این نرخ کاهش یافت و این کاهش ادامه یافت. برای دو دهه دولت این سیاستها را با صرف هزینۀ بالا دنبال کرد ولی موفقیتی حاصل نشد. در سال 1983 نرخ تولد در حد 14.3 در هزار نفر جمعیت بود، یعنی در سطح قبل از آغاز برنامۀ افزایش جمعیت.

مادرانی که تصمیمشان به بچه دار شدن را نه با فرمان چائوشسکو بلکه با واقعیتهای اقتصادی تنظیم می کردند، به هر روشی متوسل شدند تا اثرات فرمان حاکم را خنثی کنند. آنهایی که توانایی داشتند، از وسایل کنترل جمعیت قاچاق استفاده می کردند. سایرین به سقط جنین های غیر قانونی و یا پرونده سازی برای قانونی کردن سقط جنین متوسل می شدند. چائوشسکو خود در یکی از سخنرانیهایش به شکایت از این شرایط پرداخت و ادعا کرد کمتر از ده درصد سقط هایی که به ظاهر قانونی اند از نظر پزشکی لازمند. افرادی هم دستشان از هر دو کوتاه بود تبعات منفی تولد فرزندان ناخواسته را تحمل می کردند.

هزینه ای که جامعه پرداخت در قالب نرخ بسیار بالای مرگ ومیر مادران بر اثر مشکلات ناشی از زایمان و نیز در قالب یکی از بالاترین نرخ تولد بچه های نارس و کم وزن (در حدود ده درصد بچه های به دنیا آمده) به ظهور رسید. مرگ و میر نوزادان به 83 مورد در هزار رسید (این نرخ در اروپای غربی کمتر از 10 در هزار است). بارداریهای ناخواسته که قابل پیش گیری بود، نتیجه ای جز مادران ضعیف و بچه های بیمار نداشت. و این تازه شروع کار بود.

نوزادان تازه متولد شده ابتدا با کمبود شیر مواجه شدند. بعد با کمبود فضاها و امکانات آموزشی و در نهایت با کمبود شغل. در دهۀ هشتاد که این گروه به سن قانونی رسید، نرخ جرم در رومانی جهش کرد. این گروه فرزندان ناخواسته ای بودند که مشکلاتشان تمامی نداشت و ندارد.

جمعیت رومانی تا سال 1990 رشد کرد و به بالای 23 میلیون نفر رسید ولی بعد از آن روندی نزولی پیش گرفت. این روند تا اکنون هم ادامه دارد.

چائوشسکو هدفی را دنبال می کرد که با شرایط اقتصادی جامعۀ رومانی سازگار نبود. حاصل ترکیبی بود از عدم موفقیت در رسیدن به هدف و تحمیل هزینه های گزاف به جامعه.

روایت دوم: چین 2080

چین بعد از آمریکا دومین اقتصاد بزرگ دنیا است با جمعیتی معادل 1.3 میلیارد نفر. در ابتدای دهۀ هشتاد سیاستی در این کشور آغاز شد که تعداد بچه برای خانواده های شهری و بسیاری از مناطق روستایی را محدود به یک بچه می کرد. در نتیجۀ این سیاست چین رشد جمعیتی را تجربه کرد بسیار پایینتر از آنچه بر شرایط اقتصادی و اجتماعی اش منطبق بود. چین کاهش رشد جمعیت را بسیار پیش از سایر جوامع هم سطح شروع کرد.

در طول دهه های گذشته این کشور رشد اقتصادی شگفت انگیزی را تجربه کرد. بسیاری از خانواده های چینی هم اکنون در شرایطی زندگی می کنند که برای والدینشان قابل تصور نبود. عواملی که تصمیم خانواده ها بر تعداد بچه را متاثر می کنند به سرعت در حال تغییرند. افزایش درآمد و افزایش سطح سواد بخصوص در میان زنان کاهش رشد جمعیت را تشدید کرده است. از سوی دیگر افزایش درآمد سبب افزایش سریع سطح سلامتی و در نتیجه طول عمر افراد مسن شده است. در نتیجه جامعۀ چین با سرعتی به مراتب شگفت انگیزتر از رشد اقتصادی اش در حال پیر شدن است.

عوامل فوق را برای هفتاد سال آینده تشدید کنید. آنچه به دست می آورید کشوری است که شاید شبیهش هیچ کجا نباشد. شاید کشورهایی مثل ژاپن یا هنگ کنگ بتوانند تصوری از چنین جامعه ای به شما بدهند: جامعه ای با بیش از چهل درصد جمعیت بازنشسته و کمتر از 15 درصد جمعیت زیر بیست سال.

اینکه جامعه ای با نسبت بسیار بالای جمعیت پیر چه ساختاری خواهد داشت، سؤالی است در حال حاضر بی پاسخ. تغییرات بزرگ در نسبت جمعیت می تواند کل ساختار اقتصاد را عوض کند. مثلاً کسی نمی تواند بگوید در جامعه ای که بیشتر جمعیتش پیرند نوآوری ها و ابداعات چه حالتی به خود خواهد گرفت؟ یا بازدهی سرمایه ها چه صورتی خواهد داشت؟ یا جهت تولید و مصرف چگونه عوض خواهد شد؟ این امکان وجود دارد که اقتصاد چنین جوامعی آنقدر با اقتصاد جوامع کنونی متفاوت باشند که در حال حاضر ما حتی تصوری هم از آنها نداشته باشیم. جمعیت شناسان ریشۀ بسیاری از تحولات عمیق جوامع مانند انقلاب صنعتی را در تغییرات جمعیتی ردیابی می کنند. پیر شدن جمعیت ممکن است تحولاتی غیر قابل پیش بینی ایجاد کند.

آنچه با ادبیات فعلی اقتصادی قابل پیش بینی است، و مشکل اکثر جوامع صنعتی است، فشار زیاد بر هزینه های تامین اجتماعی و درمان است. افراد مسن بیشترین بخش هزینه های درمانی را به خود اختصاص می دهند. مشهور است که می گویند در آمریکا نیمی از هزینه های درمانی هر فرد در شش ماه آخر عمرش هزینه می شود.

افزایش هزینه های تامین اجتماعی هم بخش دیگر مسئله است. سیستم های تامین اجتماعی همگی از اصل پرداخت-کن-برو تبعیت می کنند، به این معنی که افرادی که کار می کنند، پولی می پردازند که به بازنشسته ها داده می شود. این افراد وقتی بازنشسته شدند توسط پرداختهای افراد شاغل تامین خواهند شد. توجه به همین تعریف برای باز کردن مشکل کافی است: اگر تعداد افراد دریافت کننده به افراد پرداخت کننده زیاد باشد، کل سیستم از هم می پاشد.

سیستم سنتی مراقبت از والدین هم در چنین جامعه ای از کار می افتد. وقتی که هر خانواده فقط یک بچه داشته باشد، هر خانوادۀ آینده باید از چهار فرد مسن (والدین زن و والدین مرد) مراقبت کنند. فشار مالی چنین شرایطی می تواند سیستم سنتی را هم از کار بیاندازد.

به این مشکل بیافزایید مشکلات متعدد ناشی از نتایج ناخواستۀ سیاست تک فرزندی. مثال معروف این نتایج ناخواسته «مشکل دختران گمشده چینی» است.

خانواده های چینی به دلایل سنتی مایل به داشتن فرزند پسر هستند. برخی خانواده هایی که فرزند اولشان دختر است و از داشتن فرزند دوم هم محروم هستند، ممکن است به این فکر بیافتند که از تولد فرزند دختر جلوگیری کنند. امروزه با وجود روشهای پزشکی پیشرفته و دستگاههایی که جنس جنین را در ماههای اول بارداری تشخیص می دهند، «گم کردن» بچۀ دختر به راحتی قابل اجرا شده است. قبلاً عدم رسیدگی به نوزاد دختر می توانست چنین نقشی را بازی کند.

آمار موجود نشان می دهد که در سال 2000 به ازای هر 100 نوزاد دختر 117 نوزاد پسر به دنیا آمده بود. این نسبت در جوامع دیگر در حد 103 تا 105 است. به عبارت دیگر با توجه به تولد 7.4 میلیون نوزاد دختر و 8.7 میلیون نوزاد پسر در سال 2000 در حدود نهصد هزار دختر گمشده وجود داشته است.

تغییر نسبت جنسی از جملۀ نتایج ناخواستۀ سیاست جمعیتی چین است. تخمین اثرات چنین تغییری به سادگی ممکن نیست. حداقل این است که رفتار ازدواج و فرزند آوری در آینده متاثر خواهد شد.

 وضعیت ایران چگونه است؟

ایران رشد سریع جمعیت را در دهۀ پنجاه و شصت هجری تجربه کرد. همان تجربه سبب شده است که بسیاری جمعیت را به عنوان یک خطر مطلق تلقی کنند. برآوردهای جمعیتی نشان می دهند که این دیدگاه می تواند همانقدر خطا باشد که افزایش شدید جمعیت ایران در دهۀ پنجاه و شصت.

نگاهی به آمارها بیاندازیم. (چندی قبل نوشته ای از محمد کریمی  در مورد برآورد جمعیت در وبلاگ گذاشتم. ارقام مورد استفاده در اینجا را از این برآوردها استخراج کردم.)

نمودار زیر سهم سه گروه جمعیتی (زیر بیست سال، بین بیست تا 64 سال و بالاتر از 65 سال) را برای سالهای 1365 تا 1435 نشان می دهد. در سال 1365 بیش از 55 درصد از جمعیت کشور زیر بیست سال بودند. این نتیجۀ رشد سالانۀ 3.9 درصدی جمعیت ایران در فاصلۀ سالهای 1355 تا 1365 بود.

خوشبختانه شرایط ایران مانند رومانی فاجعه بار نبود. عاملی که ایران را از رومانی متمایز می کند این است که رشد جمعیت در ایران پاسخی بود به شرایط اقتصادی و متناسب با آن. در این سالها به دلیل سوبسیدهای آشکار و پنهان مبتنی بر تعداد اعضای خانواده، بچه به نوعی منبع درآمد محسوب می شد. به علاوه خانواده ها انتظار تغییر سیاستهای دولت در کوتاه مدت را نداشتند. در نتیجه تعداد بچۀ بیشتر هم ممکن بود و هم مطلوب.

نتیجۀ این رفتار خانواده ها در دهه های گذشته به ظهور رسید. کمبودهای متعدد مثل کمبود شیر، فضای آموزشی و شغل برای متولدین آن دوره، به همراه مشکلات دیگر، واقعیت انکار ناپذیر جامعۀ ما بوده است.

برنامۀ کنترل جمعیت از نیمۀ دوم دهۀ شصت شروع شد. این برنامه از موفقترین برنامه های کنترل جمعیت بود. تقریباً همزمان با شروع این برنامه شرایط اقتصادی و اجتماعی هم تغییر کرد. بچه دیگر نه تنها منبع درآمد برای خانواده ها نبود بلکه هزینه های مستقیم و غیر مستقیمش رو به افزایش بود. افزایش تحصیلات و اشتغال زنان و علاقۀ آنها به داشتن فرزندانی تحصیل کرده مهمترین عوامل اجتماعی و اقتصادی دخیل در کاهش تعداد فرزند در خانواده ها بودند. اینکه برنامۀ کنترل جمعیت در تضاد با عوامل تعیین کنندۀ تعداد بچه نبود را می توان به عنوان عامل اصلی موفقیت برنامه ها برشمرد.

روند کاهش رشد جمعیت در طول بیش از بیست سال گذشته ادامه داشته است و انتظار می رود در آیندۀ قابل پیش بینی هم ادامه یابد. در طول زمان با کاهش نرخ رشد جمعیت نسبت افراد جوان کاهش یافت و این کاهش در سالهای آینده ادامه می یابد. جمعیت جوان وارد میانسالی و بعد پیری می شود و از آنجا که نرخ رشد جمعیت کاهش یافته است، نسبتها به سرعت تغییر می کند. در سال 1435 در حدود 40 درصد جمعیت در سن پیری هستند. نتایجی که در مورد جامعۀ چین 2080  شمردم می تواند در انتظار ایران هم باشد.

نمودار زیر شمای دیگری از واقعیت جمعیتی را نشان می دهد: نسبت افرادی که در سن بیست تا 64 هستند به افرادی که زیر بیست سال یا بالای 65 سال هستند. این نسبت در سال 1365 در حدود 0.7 بود. به ازای هر هفت نفر در سن تولید، ده نفر در سن مصرف بودند. البته اکثریت مطلق این افراد کودکان بودند که خانواده ها تمام هم و تلاش خود را در پرورش آنها صرف می کردند و سرمایه شان را برای بهبود زندگی آنها به کار می گرفتند.

در دهۀ آینده این نسبت به حداکثر خود، اندکی بیش از 2، می رسد و بعد روند نزولی را دنبال می کند. پنجاه سال دیگر این نسبت به حدود 0.8 می رسد. یعنی باز هم مانند سال 1365 اکثر جمعیت در سن مصرف هستند با این تفاوت مهم که در این سال اکثر جمعیت افراد مسن هستند.

تفاوت مهم ابتدا و انتهای دورۀ مطالعه شده این است که وقتی فردی پیر می شود احتمال زیادی وجود دارد که کسی و حتی سرمایه ای برای نگهداری از او وجود نداشته باشد. کاهش تعداد فرزندان احتمال این امر را بیشتر می کند.

اگر جامعه دارای بازار سرمایۀ کارا و متصل با اقتصادهای پویای جهان باشد می توان امید داشت که سرمایه گذاری های جامعه در آینده منجر به درآمدی مستمر شود. همچنین اگر بهره وری نیروی کار در دهه های آینده افزایش قابل توجهی پیدا کند می توان انتظار داشت که درآمدها و به تبع آن پرداختهای افرادی که در آینده مشغول به کار می شوند آنقدر باشد که هزینۀ افراد مسن جامعه را هم تامین کند. در صورتی که چنین اتفاقاتی نیفتد، افراد مسن جامعه در آینده روزهای سختی خواهند داشت.

بازارهای سرمایۀ سنتی کشور ممکن است نتواند درآمد کافی تولید کند. به عنوان یک مثال کافی است به سرمایه گذاری غالب خانواده ها یعنی سرمایه گذاری در مسکن توجه کنیم. الان که تقاضا برای مسکن به دلیل وجود تعداد قابل توجه افراد جوان بالا است، مسکن کالایی جذاب برای سرمایه گذاری است. می توان شرایطی را در چند دهه دیگر تصور کرد که گروه بزرگی از افراد مسن سرمایه هایشان را در بازار مسکن سرمایه گذاری کرده باشند ولی به دلیل کاهش جمعیت کسی برای اجاره و خرید آنها پا پیش نگذارد. سرمایۀ مسکن برای جمعیتی که افزایشش متوقف شده باشد چندان سرمایه گذاری سودآوری نخواهد بود.

اینکه جمعیت «بهینه» برای یک جامعه در چه حدی است و چه عواملی تعیین کنندۀ آن هستند فراتر از آن است که در یک نوشتۀ وبلاگی تعیین شود. آنچه مسلم به نظر می رسد این است که حالت حدی هم در رشد جمعیت بالا و هم در رشد جمعیت پایین وجود دارد و اینکه هر دو حالت حدی می توانند به نتایج فاجعه باری منجر شوند. سیاستهای جمعیتی باید با مطالعه و دقت بسیار تنظیم شوند تا از این نتایج جلوگیری شود.

21 Responses to حکایت جمعیت و برنامه های تغییر آن

  1. پویا says:

    این مقدار رشد جمعیت بهینه برای جامعه کنونی ایران چقدر است؟ و اینکه رشد فعلی جمعیت ایران چقدر است؟

    • حسین says:

      رشد بهینه شاید چندان قابل تعریف نباشد. حداقل من چیزی در این مورد نشنیده ام. آنچه مهم است این است که رشد جمعیت باید طوری باشد که در بلند مدت افراد جامعه دچار مشکل حاد نشوند. اکثر جمعیت شناسان می گویند تعداد متولدین باید به اندازه ای باشد که جمعیت کم نشود. برای این امر باید هر زن به طور متوسط 2.1 فرزند داشته باشد. به این میزان فرزند آوری «نرخ جایگزینی» می گویند. این نرخ جایگزینی معادل چه رشدی است، بستگی به ترکیب سنی جمعیت دارد.
      رشد جمعیت ایران طبق آخرین آمار در فاصلۀ سالهای 1385 تا 1390 در حدود 1.29سالی درصد بوده است. از آنجا که روند رشد نزولی است، نرخ رشد در انتهای دوره یعنی در سالهای اخیر زیر 1.29 است. من رقم 1.25 را به عنوان برآورد رشد جمعیت امسال دیده ام که به نظر درست می آید.

  2. آرش says:

    جالب بود برای من از این جهت که همه ی استکبار ستیزان جهان در دستکاری جامعه شان همراه هستند. به هر حال به نظر می رسد که در جامعه ای که دولت وظیفه ی خودش را در جهت افزایش دانش عمومی در مواردی مانند جمعیت به خوبی انجام می دهد، دیگر نیاز نیست که سیاستی مانند کاهش یا افزایش جمعیت را در سطح کلان اجرا کند.

    • حسین says:

      شاید چیزی بیش از افزایش دانش عمومی لازم است. من موافق به کار گرفتن سیاستهای جمعیتی هستم بدون اینکه استکبار یا استکبار ستیز باشم! نکتۀ مهم این است که هزینه و فایده کردن در این مورد کوتاه مدت نیست و بازۀ زمانی چند نسلی را در بر می گیرد.

  3. ناشناس says:

    از نوشته تان در مورد دو کشور چین و رومانی چنین بر می آید که این سیاست – افزایش یا کاهش جمعیت – بخشنامه و دستوربردار نیست . فارغ از اینکه این سیاست های کاهشی یا افزایشی ، موفق بوده اند یا نه ، چه منافع یا مضراتی برای کشور دارد. عدم شناخت صادر کنندگان بخشنامه از علل و عوامل مسایل علمی ، اقتصادی ،فرهنگی ، اثرات به مراتب مخربتری از عوامل مستقیم کاهش و افزایش جمعیت دارد.

    • حسین says:

      سیاست جمعیتی البته ممکن است ولی آنچنانکه شما اشاره کردی نه با بخشنامه و سخنرانی. باید متغیرهایی را هدف بگیرد که خانواده ها به هنگام تصمیم بر روی تعداد فرزند در نظر می گیرند.
      در مورد منافع و مضرات هم دقیقاً متوجه سؤال نشدم.

  4. علی says:

    سرزمین ایران هیچ گاه سرزمین پرجمعیتی نبوده است. شاید رو ی عدد و رقم وسعت سرزمین ایران گسترده باشد اما در واقع بخش عظیمی از آنرا بیابانهای خشک پوشانده است که دو مشکل اساسی را برای افزایش جمعیت ایجاد می کند یکی مشکل غذای کافی و دیگری مشکل کمبود شدید منابع آب. اینکه در 30و 40 سال اخیر جمعیت ما بر خلاف قرون گذشته افزایش نجومی یافته، یکی از اصلی ترین دلایلش، علاوه بر بهبود وضع بهداشتی و کاهش مرگ میر کودکان، وجود درامدهای سرشار نفتی بوده است که این امکان را فراهم کرده تا کسری شدید منابع غذایی ایران از طریق واردات از خارج تامین گردد. به همین دلیل ما با وجود وسعت بالای سرزمینی، در زمینه واردات گندم و برنج و دانه های روغنی مقام اول را در جهان داریم. برای تامین منابع آب نیز دست به دامان سفره ها های محدود آبهای زیرزمینی شده ایم. این سفره های آبهای زیر زمینی در طول هزاران سال شکل گرفته است که در طول 30 ، 40 سال تقریبا آنها را به اتمام رسانده ایم به همین دلیل در بسیاری از شهرها برای رسیدن به آب، هم اکنون چاههایی با عمق تا 120 متر حفر می شود. این یعنی در 10 سال آینده ما با معضل بزرگ تامین آب شرب مواجه خواهیم شد. تلاش برای افزایش جمعیت کشوری خشک و بیابانی چون ایران یک خیانت ملی هست. یعنی نابودی کامل زیست بوم ایران یعنی نابودی همه دریاچه ها و رودخانه های ایران با ایجاد صدها سد برای تامین آب شرب جمعیت بالای 100 میلیونی و صرف تمام منابع زیر زمینی و درامدهای نفتی ایران برای سیر کردن و تامین غذای جمعیتی بالای 100 میلیون که تولیدات کشاورزی داخل حتی جوابگوی نیاز 10% آنهم نیست. یعنی وابستگی بیشتر و بحرانهای بیشتر اجتماعی و انسانی. برای تامین آب شرب همین جمعیت فعلی، ناگزیر به ایجاد صدها سد شده ایم که وضعیت بسیار مخاطره آمیزی برای زیست بوم ایران از قبیل خشکی تالابها و دریاچه ها و کاهش شدید آبهای زیر زمینی بدنبال داشته. بنظر من زیاد بودن جمعیت فعلی برای زیست بوم ایران کاملا واضحه و مشخص هست که زیست بوم ایران در شرایط تعادلی و بدون اینکه آسیب چندان ببیند، نمی تواند میزبان جمعیت 80 میلیونی فعلی باشد.بنظر میاد افزایش بهره وری و بالا بردن توان تکنیکی در صنایع و استفاده از دانش IT، تجارت الکترونیک وربات و غیره می تواند جایگزین خوبی برای جمعیت باشد که در دنیای آینده برای تامین هزینه بازنشستگی جمعیت پیر، از جایگزین تکنیکی و فنی کمک گرفت بجای جایگزین انسانی و با کاهش جمعیت به میزان تعادلی زیست بوم ایران از فشار روی منابع بسیار محدود زیرزمینی و طبیعی آن کم کرد. بهرحال دنیای 50 سال آینده بسیار پیشرفته تر از دنیای امروز خواهد بود و چه نیازی هست که برای تامین هزینه بازنشستگی هر انسان، معادل آن یک انسان دیگر کارکند؟ با افزایش بهره وری فنی می توان به شرایطی رسید که یکنفر کار کند و هزینه بازنشستگی چندین نفر را تامین کند و از منابع طبیعی کمتر، فضای کمتر، آب کمتر و منابع نفتی و زیر زمینی کمتر بهره بگیرد

    • حسین says:

      علی
      در نوشته گفتم که در صورت افزایش بهره وری می توان از مشکلات کاهش جمعیت تا حد زیادی کاست. ولی موفقیت این امر بستگی دارد به میزان رشد بهره وری و نسبیت جمعیت پیر به جوان دارد. در حال حاضر میزان رشد بهره وری حتی در جوامع صنعتی در حدی نیست که پاسخگوی فشار هزینه های تامین اجتماعی شان باشد. در نتیجه این هزینه ها به معضلی بزرگ تبدیل شده است.
      در اینکه محدودیتهای منابع طبیعی مثل آب وجود دارد شکی نیست. ولی پیشرفتهای تکنولوژیکی که در حال حاضر وجود دارد می تواند بهره وری مصرف این منابع را افزایش دهد. اتفاقی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته افتاده است. تکنولوژی موجود توانایی تولید غذا برای جمعیتی چندین برابر جمعیت کنونی ایران را دارد. این البته به معنای تجویز افزایش جمعیت نیست چرا که ما از این تکنولوژی استفاده نمی کنیم، ولی به این معنا است که محدودیت منابع با تکنولوژی می تواند کاهش بسیاری بیابد.
      (در حاشیه بگویم که در آینده هر نظری که در آن از کلماتی مثل «خیانت ملی» استفاده شده باشد را بدون جواب حذف می کنم.)

      • آقا رضا says:

        سلام
        اینکه در آینده پیشرفت تکنولوژی چشمگیر خواهد بود شکی نیست، اما واقعیت این است که افزایش جمعیت نیاز به غذا دارد و تولید آن نیاز به آب. یک ارگانی هست به نام هیئت بین الدولی تغییر اقلیم (http://www.ipcc.ch/) که یک عده جمع شدن دارند شرایط اقلیمی آینده را بررسی می کنند و اثرات آنرا بر روی بارندگی، تولید محصولات کشاورزی، میزان آب در دسترس، شرایط اقتصادی – اجتماعی مردم و کلی چیز میز دیگه بررسی می کنند. هر سال هم کلی گزارش به روز شده در مورد روند جمعیت، اثرات تکنولوژیک و تغییرات جدید اقلیمی ارائه میدن. این گروه در سال 2007 در یکی از گزارشاتش اعلام کرد که با سرعت پیشرفت تکنولوژیک موجود تا سال 2090 جمعیت جهان به 9 میلیارد نفر خواهد رسید و بعد تقریبا ثابت باقی خواهد ماند. (جالبه بدونید که حد تحمل کره زمین بر اساس شاخصی به نام رد پای اکولوژیک، حداکثر 12 میلیارد نفره) اما اگر این سرعت به هردلیلی کاهش پیدا کنه در سال 2050 جمعیت جهان از مرز 12 میلیون نفر خواهد گذشت ( این گزارش 4 فرض رو درمورد شرایط آینده نظر گرفته و فقط در یکی از آنها جمعیت در 9 میلیارد ثابت مونده). مسئله ای که این گزارشها روی اون تاکید می کنند اینه که چون تکنولوژی معمولا در دست بعضی کشورها متمرکز می شه، فشار جمعینی بر روی کشورهایی خواهد بود که سرعت کمتری در توسعه دارند. با توجه به اینکه شرایط تولید محصولات عمده غذایی در عرضهای جغرافیایی میانی (مثل ایران) با بحران مواجه خواهد شد، بررسی میزان جمعیت مناسب با توجه به شرایط تکنولوژیک و قدرت تولید غذا در سالهای آینده شاید راهکار معقولانه ای برای سیاستهای کنترل جمعیتی باشد.

        • حسین says:

          درست است. اگر چیزی به نام میزان بهینۀ جمعیت وجود داشته باشد (که من ندیده ام) منطق اقتصادی هم حکم می کند که رشد آن با قدرت تولید غذا و فراتر از آن توانایی اقتصاد برای فراهم کردن شرایط زندگی «مناسب» (به هر معنایی که هست) هماهنگ باشد. اما من معتقدم که پیش بینی تکنولوژی برای چهل پنجاه سال آینده چندان دقیق نخواهد بود در نتیجه مرز جمعیتی می تواند در آینده جابجا شود.

      • علی says:

        حرفتون درسته که با افزایش بهروه روی آب میتوان میزان مصرف آب را کم کرده و از منابع آب حراست کرد اما همین افزایش بهره وری نیاز به تکنولوژی بالا داره که رسیدن به آن بسیار سخت هست بگونه ای که حتی در پیشرفته ترین کشورها هم حفاظت از منابع آب کار بسیار مشکلی بوده است. نکته بعد تمایل اقشار مختلف جامعه به زندگی مرفه و مدرن هم باعث افزایش مصرف آب میشود مثلا در شرایطی که انسانهای سنتی هفته ای یکبار حمام میگیرند انسان مدرن روزی یکبار دوش یگیرد.روند حرکت بسوی مدرن شدن هست و نه سنتی شدن. مساله بعدی سرعت افزایش جمعیت و سرعت رشد تکنیکی هم شاید با هم قابل قیاس نباشند. یعنی با قطع سوبسید قرصهای بارداری و قطع توزیع مجانی لوازم پیشگیری در روستاها، ما از سال آینده شاهد آغاز شتاب گیری رشد جمعیت خواهیم بود اما ایجاد تغییر در فناوریهای آبیاری و تولید غذا و غیره بسیار دشوارتر هست

        • حسین says:

          در نهایت صحبت بر سر این است که محدودیتهای منابع اثر دارند در تعیین آنچه شاید «رشد بهینه» بشود نامیدش. مخالفتی نیست. جزئیاتش را می گذاریم بر عهدۀ مقالات دقیق علمی فراتر از حد این وبلاگ که تعیین کنند حد و حصر این محدودیتها را.
          در ضمن من معتقد نیستم که برچیدن برنامۀ کنترل جمعیت تغییر زیادی در رشد جمعیت می دهد. این را قبلاً در مورد پرداخت یک میلیون تومان به هر بچه هم گفتم. این بار هم اینجا می نویسم که اگر رشد جمعیت جهش کرد بتوانید با استناد به آن بگویید «دیدی این طور شد و آنطور نشد!»

          • علی says:

            در شهرها و در بین طبقه متوسط شهرنشین، بنظر نمیادبرچیدن برنامه کنترل جمعیت باعث تغییر محسوسی در رشد جمعیت بشه اما در روستاها و در بین اقشاری که تا کنون بزور توزیع لوازم مجانی کنترل جمعیت از رشد جمعیت جلوگیری شده بود، من معتقدم برچیدن این برنامه می تواند موثر باشد. البته در شهرها هم امکان دارد دولت علاوه بر برچیدن برنامه کنترل جمعیت، دست به یکسری اعمال برای رشد جمعیت اجباری بزند. مثلا توزیع قرصهای ضد بارداری و پیشگیری اضطراری و کلیه لوازم پیشگیری را در داروخانه ها ممنوع کند و همچنین از دادن آموزش برای پیشگیری از بارداریهای ناخواسته، کاملا خودداری کند در اینصورت ممکن است با رشد تعداد موارد بارداریهای ناخواسته مواجه باشیم.

            • حسین says:

              به نظر من افزایش آگاهی و تحصیلات درمیان زنان ایرانی چه روستایی و چه شهری آنقدر بوده است که خود بتوانند در مورد تعداد فرزندانشان تصمیم بگیرند. البته اگر دولت در اجرای طرحش سختگیری کند و وسایل پیشگیری را محدود کند همانطور که شما گفتی تعداد فرزندان ناخواسته زیاد می شود. ذکر تجربۀ رومانی هم دقیقاً به این دلیل بود که عواقب وخیم چنین زیاده رویها را ذکر کرده باشم.

  5. محسن says:

    با سلام
    اول این که این جمله شما دقیقا به چه معنایی است؟ «رشد جمعیت باید طوری باشد که در بلند مدت افراد جامعه دچار مشکل حاد نشوند» چون همان استاد ما می‌گفت حد بهینه حداقلی جمعیت 3- 4 درصد است ولی حد بهینه حداکثری برای جمعیت وجود ندارد و میزان حداکثر رشد بهینه جمعیت بی نهایت است. در حقیقت همیشه به ما می‌گفت رشد اقتصادی یعنی رشد جمعیت
    از طرف دیگر سعی می‌کنم با یک مثال از کینز (البته با نقل به مضمون) یک جنبه دیگر هم به بحث بدهم. اگر در انتهای یک دوره زمانی به جمعیت گاوهای کشور اضافه شود همه از جمله اقتصاددانان خوشحال می‌شوند که تولید ملی افزایش یافت ولی اگر به جمعیت انسانهای یک کشور اضافه شود همه از جمله اقتصاددانان عزا می‌گیرند، در این مثال به طور واضح کارکرد گاو از انسان بالاتر فرض می شود در صورتی که قابلیت ها و توانایی های انسان به هیچ وجه قابل قیاس با گاو نیست.
    در پاسخ به علی که می گوید «بنظر میاد افزایش بهره وری و بالا بردن توان تکنیکی در صنایع و استفاده از دانش IT، تجارت الکترونیک وربات و غیره می تواند جایگزین خوبی برای جمعیت باشد» باید گفت که فعلاً به نظر می‌آید که چنین چیزی در آینده نزدیک محقق نشود و هنوز کامپیوترهای ما خنگ تر از آن هستند که بخواهند نوآوری و خلاقیت داشته باشند.
    یکی دیگر از مشکلاتی که در مورد مسئله سیاست‌گذاری جمعیت در ایران وجود داشته است این بوده که اغلب پزشکان و اطباء به عنوان صاحب نظران این حوزه مطرح بوده اند و حتی در سال هایی که سیاست‌های کنترل جمعیت در کشور اجرا شد مجریان این طرح پزشکان بودند و اغلب دلایل خردی مانند در خطر بودن مادران یا نارس بودن کودکان را به عنوان دلایل کنترل جمعیت مطرح می‌کردند در صورتی که باید پذیرفت که جمعیت کاملاً یک متغیر کلان اقتصادی است و اقتصاددانان کلان باید در مورد آن صحبت کنند

    • حسین says:

      سلام محسن
      من باز هم مایلم مقالاتی را ببینم که استاد شما بر مبنای آنها استدلال می کنند که حداقل رشد جمعیت 3 تا 4 درصد است وحداکثر آن بی نهایت. من با این گفته مخالفم و معتقدم مبنای اقتصادی ندارد. رشد اقتصادی هم با هیچ معیاری با رشد جمعیت یکسان نیست وگر نه الان یمن ثروتمندترین کشور خاورمیانه بود و ایران در دهۀ شصت پیشرفته ترین کشور دنیا می شد. رشد زیاد جمعیت در شرایطی که اقتصاد خوب کار نمی کند می تواند موجب ایجاد گردونۀ فقر شود.
      اینکه «رشد اقتصادی باید طوری باشد که در بلند مدت افراد جامعه دچار مشکل حاد نشوند» هم به نظرم به قدر کافی کلی و روشن است. به این معنا است که اگر قدرت اقتصاد به اندازه ای نباشد که بتواند برای تمامی افرادش غذا فراهم کند افزایش سه و چهار درصدی می تواند خیلی زیاد باشد. این اتفاق در ایران در دهۀ شصت افتاد. «شرایط جامعه و اقتصاد» در دهۀ شصت با رشد 3.9 درصدی برای یک دهه سازگار نبود. در نتیجه مثلاً مشکل لاینحل شیر خشک وجود داشت یا مثلاً مشکل فضای آموزشی وجود داشت و امکانات و تولیدات جامعه برای فراهم کردن آنها کافی نبود.
      مثال انسان و گاو هم نادرست است. گاو بالاتر از انسان قرار نمی گیرد همانطور که انسان بالاتر از گاو قرار نمی گیرد. ما این دو را با هم مقایسه نمی کنیم. گاو غذا است و رفاه انسان هدف علم اقتصاد. انسان می تواند برای بقا گاو را بخورد ولی نمی تواند انسان دیگر را بخورد.
      و البته با این گفتۀ شما موافقم که کامپیوترها خنگ هستند و نمی توانند نوآوری کنند و برای نوآوری انسان لازم است. ولی انسان شرط لازم است برای نوآوری نه شرط کافی. اگر انسان نباشد نوآوری اتفاق نمی افتد ولی این به این معنا نیست که اگر جمعیت زیاد باشد حتماً نوآوری اتفاق می افتد.

      • محسن says:

        در مورد مثال گاو و آدم منظور من حالت حدی فضای استدلالی حاکم بر بحث بود. فضایی که در آن انسان شر مطلق است و فقط بدی‌ ها و مشکلات جمعیت دیده می‌شود.
        در مورد رشد حداقلی 3 – 4 درصد نمیدانم چه دلیلی داشت ولی یکی از استنادات استاد ما برای رشد حداکثری بی‌نهایت مربوط به مقاله ساموئلسون (1958)‌ بود که در آن ساموئلسون با استفاده از الگوی نسل های تداخلی و یک سری فروض ساده کننده بیان می‌کند در صورت رشد جمعیت امکان آن وجود خواهد داشت که تمام نسل ها بیشتر از آنچه که تولید کرده اند مصرف کنند و این به معنای رفاه بیشتر برای تمام نسل هاست ولی این تنها در صورتی امکان دارد که رشد جمعیت اتفاق بیافتد.
        در فایل زیر سعی کرده ام این مدل را به طور ساده نشان دهم.
        http://www.rodfile.com/32dvu14yj56u/simple_OLG_model.xlsx.html
        البته این که جمعیت بیکار میشود یا جمعیت بد می‌شود از خود جمعیت ناشی نمی‌شود،‌ جمعیت یعنی قدرت و ثروت و زیبایی ولی عوامل دیگری است که باعث بیکاری این جمعیت میشودکه باید در جای خود برررسی شود.

        • حسین says:

          محسن
          من از بد بودن جمعیت صحبت نکردم و البته قبول هم ندارم که جمعیت یعنی قدرت و ثروت و زیبایی. این مفاهیم فراتر از بحث اقتصادی من است. آنچه من گفتم این است که هر دو حالت جمعیت زیاد و جمعیت کم می تواند موجب مشکلات عدیده ای برای جامعه شود.
          مدلی هم که شما فرستادی درست نیست. اصلاً مدل اقتصادی نیست. فرض کرده ای هر نفر دو واحد تولید می کند و نصف آن را می دهد به بقیه که کمترند. در نتیجه همه بیش از تولید مصرف می کنند. مدل اقتصادی همانطور که در پاسخ قبلی گفتم باید دنیای واقعی را توضیح دهد. در مدل تو هم تولید هم رشد جمعیت و هم مصرف برونزا اند. این یعنی مدلت چیزی را توضیح نمی دهد.
          اما مدل ساموئلسون را من نمی دانم چیست. با یک گووگل به مقالۀ زیر رسیدم که برای بررسی مدلهای بین نسلی از جمله مقالۀ ساموئلسون 1958 نوشته شده است.

          Click to access OLGjubilee.pdf

          این مقاله توضیح می دهد که طبق مدل ساموئلسون می توان مدلی داشت که در آن اصل اول رفاه نقض شده باشد. اصول اصلی چنین مدلی هم بر مبنای فروض خاصی است که در مورد تولد و مرگ و تولید و مصرف و پول کرده است. (تقریباً مشابه آنچه شما در نظراتت تاکنون گفته ای). مقاله هم ربطی به بحث ما ندارد.

  6. بازتاب: گزاره‌ها » لینک‌های هفته (۱۰1): دو سال گذشت!

  7. بازتاب: تشویق به فرزند آوری | آی-آر-پی-دی آنلاین (IRPD ONLINE)

برای محسن پاسخی بگذارید لغو پاسخ