بخشنامۀ جدید صادراتی
دسامبر 12, 2012 4 دیدگاه
در رمان «آنها به اسبها شلیک می کنند» جمله ای است که می گوید: «وقتی که دادستان گفت مقتول، تنها و بی کس، در شبی تاریک، در کرانۀ اقیانوس آرام، به دست قاتل بی رحمش به قتل رسید، تا جائیکه یک انسان می توانست اشتباه کند اشتباه می کرد». (یک بخش دیگر هم داشت این جمله که فراموش کرده ام. حدود بیست سال گذشته از آن روزها. نیما ببین می توانی پیدایش کنی؟) همیشه فکر می کردم کی می شود این جملۀ بی نظیر را در اقتصاد استفاده کرد. معتقدم همیشه وقتی سیاستی اتخاذ می شود، می توان سیاستی را تصور کرد که بدتر و اشتباه تر باشد. ولی سیاست اخیر صادراتی دولت تا حد زیادی به این نقطه نزدیک شده است و می توان جملۀ مربوطه را (البته با عرض ارادت مضاعف به گلوریای بیتی عزیز) به کار برد.
سیاست جریمه کردن صادر کنندگان به این دلیل که حاضر نیستند تن به تصمیمات اشتباه دولت بدهند و ارزشان را به قیمت پایین به مرکز مبادلات ارزی بفروشند، تا جایی که یک سیاست می تواند اشتباه باشد، اشتباه است.
در حال حاضر که اقتصادمان در حال رکود تورمی بی سابقه است، داریم تمامی ارتباطات خارجی مان را با تحریمها از دست می دهیم، فروش نفت دچار مشکل شده و در نتیجه آیندۀ ارزی مان مبهم است، نقل و انتقال ارز به کشور در ابعاد بزرگ تقریباً غیر ممکن شده، و خلاصه در مخمصه ای حسابی گیر کرده ایم، این سیاست تنها یک نتیجه دارد و آن تنگ کردن یکی از معدود راههای تنفس اقتصاد است. بخصوص اینکه این بخشنامه با بی اثر کردن توافقات صادرکنندگان با سازمان توسعۀ تجارت این سیگنال را می دهد که دولت به توافقاتش پایبند نیست.
از سوی دیگر اخبار متواتر می شنویم از اینکه ارزهایی که دولت به واردات می دهد یا سر از بازار آزاد در می آورد، یا در محل خود مصرف نمی شود (ارز مرجع می دهند برای دارو و معلوم می شود لوازم آرایش وارد شده است) و یا کالای وارداتی به قیمت ارز بازار آزاد و حتی بیش از آن (به دلیل ریسک موجود در بازار) به دست مصرف کننده می رسد. به عبارت دیگر کل فلسفۀ وجودی مرکز مبادلات زیر سؤال جدی است.
لبّ کلام: مرکز را تعطیل کنید و بگذارید بازار کارش را بکند، قبل از اینکه اقتصاد خفه شود زیر این همه بار.
پس نوشت: شوک ارزی زمینۀ خوبی ایجاد کرده است تا در آینده که اطلاعات واردات و صادرات منتشر شد اثر نرخ ارز بر این دو متغیر مطالعه شود. لینک خبر این بخشنامه را می گذارم اینجا برای اینکه در دسترس باشد برای چنین مطالعه ای، چرا که نقش سیاستهای مخرب دولت بخش مهمی از وضعیت صادرات ایران شده است.
وه!
دادستان وقتی به هیأت منصفه گفت که آن زن قربانی مرگی وحشتناک شدهاست -مرگی دلهرهآور، بیکس و تنها، با قاتل تیرهدلش در شبی تاریک، در کرانهٔ اقیانوس آرام- تا جایی که آدم میتواند اشتباه کند، اشتباه میکرد. آن زن با دلهره نمرده بود. آرام و آسوده بود. لبخند میزد. …
بله. فوق العاده زیبا است و کاملا بجا یادآوری کردی. با عرض ارادت به گلوریا بیتی عزیز.
دمت گرم و سرت خوش نیما. می دانستم متن اصلی بهتر از اینی بود که من نوشتم. آهنگ متن جور در نمی آمد.
پاراگراف اول و دوم بينظير بود. كاري به درست و غلط بودنش ندارم (كه به نظرم تا حد خوبي درست است)، اما از نظر قاطعيت و تأثيرگذاري فوقالعاده بود.
يكي از ويژگيهاي عالي اين وبلاگ كه من خيلي دوست دارم، همين قاطع و روشن بودن است. حرف را نميپيچاند و صريح و سرراست ميگويد. تازه آخر كار يك «لب كلام» هم دارد كه باز اگر كسي همچنان مطلب را نگرفته، بگيرد. :)
ممنون محمد. خوشحالم که نوشته ها را «روشن» می دانی. روشن و شفاف نوشتن و صریح بودن از اهدافی است که دوست دارم همیشه به آن پایبند باشم.