ما و گردشگران و نشنال جئوگرافیک
ژانویه 12, 2016 ۱ دیدگاه
وقتی که مجلۀ نشنال جئوگرافیک ایران را گذاشت سر لیست 16 نقطۀ «cool» از جهان که نباید از نظر گردشگران دور بماند، بخصوص اینکه این مقام را ربط داده بود به برداشته شدن تحریمها، نشریات و روزنامهها در ایران پر شد از گزارشهایی از تبدیل ایران به مرکز گردشگری دنیا. برخی تا آنجا پیش رفتند که گردشگری را گذاشتند به عنوان موتور رشد اقتصادی ایران، چیزی در مایه های نفت. امیدواریم چنین شود که آدمی به امید زنده است، ولی خیلی هم رویش حساب باز نکنیم به درایت نزدیکتر است!
ایران در سالهای اخیر سالانه کمی کمتر از پنج میلیون بازدید کننده داشته و به طور متوسط از هر بازدیدکننده حدود هزار دلار عایدی. مبدأ مسافران هم عراق، آذربایجان، ترکیه، افغانستان، پاکستان، ترکمنستان و کشورهای عربی منطقه بوده است که به هدف زیارت، خرید، و گاهی درمان وارد ایران میشوند. آمار نشان میدهد بیش از هشتاد درصد گردشگران با شرایط سفر به ایران آشنایی قبلی دارند.
نوع غالب گردشگری در ایران شبیه همان سفرهای داخلی است که خانواده ها به قصد سیاحت یا زیارت به راه میافتند و چند روزی را در رامسر یا مشهد میگذرانند و خریدی می کنند و هوایی عوض می کنند. این نوع گردشگری همیشه در ایران رواج داشته است. همسایهها به ایران میآمدهاند برای زیارت و سیاحت و ما به کشورهای دوروبر میرفتهایم برای زیارت و گاهی برای کمی عیش و نوش!
این گردشگری فرق زیادی دارد با گردشگری جهانی که در آن فردی با یکی دو روز جستجو در سایتهای مشهور رزرو هتل و تور یا با تماس تلفنی با یکی از این شرکتهای گردشگری میتواند برنامۀ یک تعطیلات دو هفتهای را بچیند. مهمترین ویژگی چنین تعطیلاتی سهولت خارق العادۀ انجام آن، قابل پیش بینی بودن تقریباً همه چیز آن، و «ریلکسینگ» بودن آن است. این تعطیلات قرار است اعصاب خردی پنجاه هفته کار را رفع و رجوع کند و آدم را آماده کند برای پنجاه هفته کار دیگر! نه اینکه اعصاب آدم را بیشتر خرد کند.
بزرگترین چالش گسترش گردشگری از نوع محلی به نوع جهانی هم بر میگردد به این سؤال مهم که آیا میتوانیم نوع تقاضایی که برای گردشگری جهانی وجود دارد را برآورده کنیم؟
بخشی از پاسخ برمیگردد به امکانات سختافزاری مثل هتلهای استاندارد، وسایل حمل و نقل، و سایر امکانات رفاهی که اتفاقاً سادهترین بخش کار است چرا که میتوان خرید یا ساخت، هر چند تا وقتی که به این استانداردها برسیم هم راه زیادی داریم.
بخش دیگر آن برمیگردد به عرضۀ محصولاتی مثل نوشیدنیهای الکلی و مراکز تفریحی مختلط که در ایران امکان عرضۀ رسمی آن نیست. عرضۀ غیر رسمی هم به هیچ عنوان جایگزین عرضۀ رسمی نمیشود. اگر فکر کنیم که مسافر حاضر شود مثلاً نوشیدنی الکلی دستساز ایرانی را بنوشد یا حتی نوشیدنی الکی به ظاهر مارکدار ولی بدون تایید شرکت مربوطه را بنوشد، راه به خطا رفتهایم. کوچکترین چیزی که او را به کیفیت کالا مشکوک کند سبب میشود که عطای سفر را به لقایش ببخشد.
ولی به نظر من حتی این ممنوعیات هم مشکل اصلی نیست. افرادی که به ایران میآیند ممکن است بپذیرند که قواعد در ایران متفاوت است و قید ممنوعیات را بزنند. ولی هیچ گردشگری قید خدماتی که جزو لاینفک یک سفر بیدغدغه است را نخواهد زد. شنیدن اینکه در ایران نمیتوان غذای استاندارد جهانی یعنی همین مکدونالد آشغال را خورد، نیمی از مشتاقان را خواهد پراند؟ برندهای جهانی فقط غذا یا محل اسکان نیستند، مایۀ اطمینان خاطرند از اینکه مسافر به محلی «آشنا» آمده است و بنا نیست اتفاق غیر مترقبه ای برایش بیافتد.
از آن مهمتر، فکر کنید مسافر مربوطه نصف شب از کیفیت هوای اتاق ناراضی است و اصرار دارد که مدیر هتل را ببیند و هم مسافر و هم مسئول مربوطه میدانند که این فقط یک بهانه است؟ آیا مدیر هتل همان نصف شبی با معذرت خواهی اتاق را عوض میکند و نصف کرایه را هم تخفیف میدهد؟ یا شروع میکند به «توضیح دادن و توجیه کردن» که سیستم تصفیۀ هوای ما آلمانی است و بهترین در نوع خودش ولی مسئول فنی هتل بچهاش مریض بود و نتوانست بیاید فیلتر را عوض کند و هذا و کذا؟ توجیه کردن همان و پریدن نیمی دیگر از مشتریان همان.
منظور اینکه گردشگری در ایران سبک و سیاق سنتی خودش را دارد. به تبع مدرنیسمی که در جامعۀ ایران به سرعت در حال گسترش است، برخی ویژگیهای گردشگری مرسوم جهانی وارد آن شده است ولی هنوز خیلی راه دارد با آنچه مثلاً در ترکیه یا دوبی میتوانید ببینید.
کلید وارد شدن به عرصۀ گردشگری جهانی فقط امکانات نیست، بلکه نوع خدمتی است که ارائه میشود. درست مثل صنعت و کشاورزی که ما مثلاً بهترین زعفران را هم که داشته باشیم یا بهترین کفش چرمی را هم که تولید کنیم، تا نتوانیم آن را در قالبی که مشتری میخواهد عرضه کنیم، نمیتوانیم وارد بازارهای جهانی آن شویم.
اینها همه البته به این معنی نیست که قید گردشگری را بزنیم. ترکیه که الان نزدیک به چهل میلیون گردشگر را جذب میکند، یک دهه پیش کمتر از نصف این تعداد مسافر داشت. الان رفتن مثلاً از اوکلاهما به استانبول و گذراندن دو هفته در آنجا مثل رفتن به یک شهر دیگر در آمریکا است. این میسر شده است با کسب دانش عرضۀ خدمات گردشگری. سادهترین راه کسب این دانش مشارکت با دارندگان آن است، همان کاری که در صنعت و کشاورزی باید کرد. با این تفاوت که این مشارکت در خدمات سختتر هم هست. برای همین بهتر است با ورود چند گروه کنجکاو که مثلاً با قطارشان میآیند و با قطارشان هم میروند و نهایتاً یک ساعتی چرخی در شهر میزنند، چندان هیجان زده نشویم که شدهایم مرکز توجه توریستهای دنیا.
پس نوشت: نمونۀ گردشگران اروپایی که از ایران دیدن می کنند را در سایت دویچه وله بیابید. نه اینکه جذب این نوع گردشگران کنجکاو ایرادی داشته باشد، بلکه مشکل اینجا است که این نوع گردشگران نادرند و پس از مدتی کنجکاوی شان به سمت کشور «عجیب و غریب» دیگری برمی گردد. درست است که برخی از نظرهای منفی در مورد ایران با آمدن و رفتن این گردشگران اصلاح می شود، ولی از این فراتر نمی رود. همانطور که در متن این نوشته می بینید، برای یک اروپایی، چه مرد و چه زن، داشتن و نداشتن روسری یک مسئلۀ بزرگ است. نقل قول از دویچه وله که در متن روزنامۀ اقتصاد نیامده است: «قبل از سفر خیلیها از من میپرسیدند چطور میخواهی به کشوری بروی که در آنجا مجبور هستی روسری سرت کنی. من در این باره خیلی فکر کردم و با خیلیها حرف زدم و در نهایت تصمیم گرفتم دو ماه روسری سر کنم تا بتوانم با مردم ایران از نزدیک آشنا شوم.» گردشگر عادی این کار را و بسیاری از کارهای مشابه را نمی کند. گردشگری که در ایران می تواند به خوبی رشد کند، باید بر مبنای گردشگران کشورهای اسلامی باشد که مشکلات مشابه را ندارند. ترکیه دارد در این زمینه کار می کند و جا دارد که ایران جای آن را بگیرد.
فوری//
مکدونالد: در ایران نمایندگی میپذیریم
🔹سایت رسمی فستفودفروشی زنجیرهای بینالمللی آمریکا یعنی مکدونالد با انتشار اطلاعیهای در وبسایت رسمی خود، از علاقهمندان به دایر کردن نمایندگی این شرکت در ایران، دعوت به همکاری کرد./فارس