هاشمی را چگونه تحلیل کنیم؟
ژانویه 13, 2017 بیان دیدگاه
هاشمی رفسنجانی درگذشت و سوالی را زنده کرد که بعد از درگذشت افراد مهم پرسیده میشود: در حوادث مهم نقش آدمها در مقایسه با نقش شرایط پیرامونی چقدر است؟
اگر من بخواهم جملهای در باب هاشمی بگویم این است که هاشمی واقعیتها و محدودیتهایی که واقعیتها ایجاد میکنند را بهتر و بیشتر در نظر میگرفت و همین بود که نقش او را در حوادث و وقایع رنگ میبخشید. و البته من در مورد اقتصاد صحبت می کنم که سیاست حوزۀ کار من نیست.
اقتصاد ایران همیشه با معیارهای اقتصاد رقابتی فاصله داشته است. در دهۀ اول بعد از انقلاب اقتصادی این فاصله بیشتر بوده است. بخشی از آن را میتوان به انقلاب و جنگ و تحریمها منسوب کرد، ولی بخش بزرگتری قابل اجتناب بود، اگر تصمیمگیران با اصول اقتصاد آشنایی داشتند. با پایان جنگ حرکت پر افت و خیز اقتصاد ایران به سمت اقتصاد رقابتی آغاز شد و هاشمی رفسنجانی در این حرکت نقش اساسی داشت.
اینکه آیا شرایط بعد از جنگ بود که سبب شد اقبالی همگانی به بازسازی اقتصادی ایجاد شود و هاشمی با زیرکی آن را فهمید و پیشرو حرکت شد، یا این هاشمی بود که ایدهای را مطرح کرد و آن را در میان حکمرانان و مردم جا انداخت، سؤالی بزرگ و بی جواب است. ولی حتی اگر جزئیات رابطۀ شرایط محیطی و باور آدمها و عملکرد آنها را ندانیم، حداقلهایی را در مورد نقش آدمها در جوامع میدانیم: افرادی که قدرت سیاسی دارند، میتوانند با تصمیماتشان به گروههایی از جامعه جایزه بدهند و گروههایی را جریمه کنند. در نتیجه برخی گروهها رشد میکنند و برخی کوچک میشوند.
در دوران هاشمی زمینۀ فعالیتهای اقتصادی بهتر شد و افراد و گروههای مولد فضای بهتری برای فعالیت یافتند. در حوزۀ برنامهریزی اقتصادی هم حرکت از تصمیمات احساسی و روزمره به سمت تفکر بلند مدت و پذیرفتن واقعیات اقتصادی شکل گرفت. این شاید ناشی میشد از دید هاشمی به واقعیات و محدودیتهای آن.
مهمترین جنبۀ پذیرفتن واقعیات اقتصادی هزینهدادن در کوتاه مدت برای نفع بلند مدت است. همین نکته است که سبب شده است اصولاً سیاستمداران، بخصوص در کشورهای در حال توسعه، در اجرای اصلاحات اقتصادی تردید کنند. گاهی هزینهها را آنها میدهند و منافعش را فرد و گروه دیگری میبرد.
هاشمی برای آغاز تغییرات اقتصادیاش با همین مانع بزرگ مواجه بود. اگر این مانع را در نظر بگیریم، و قبول کنیم که برای سیاستمدار، سیاست از اقتصاد مهمتر است، می توان تصویری بهتر از حرکتی که در دوران هاشمی آغاز شد، داشت. این حرکت مانند هر برنامۀ اصلاح اقتصادی دیگر نتایج ناخواستۀ زیادی، هم مثبت و هم منفی، داشت. و همین است که کارنامۀ هاشمی را پربار می کند و دست مدافعان و مخالفانش را در تقدیر و انتقاد باز میکند.
پس نوشت: تحلیل کارنامۀ اقتصادی هاشمی کار آسانی نیست. همین سبب میشود که برخی در تحلیل کارنامۀ او «دریوری محض» بنویسند. مثل نوشتهای در بخش «ناظران میگویند» بی-بی-سی فارسی که بخشیاش را در زیر میآورم. بقیهاش را خودتان بخوانید تا ببینید دریوری یعنی چه.
«طبقه متوسط به خوبی میداند جاده آینده از قبل تا حدی زیادی، از قضا به دست خود هاشمی، جهت گذاری شده است. چه طور جمهوری اسلامی میتواند در مسیری جز آنکه بسترش در دوران «سازندگی» پیریزی شده حرکت کند؟ روند خصوصیسازی، مقرراتزدایی، سوداگری مالی و… -که امروز بیش از هرچیز بر کیفیت زندگی اکثریت مردم ایران تأثیر میگذارد— از مدتها قبل، از دوران هاشمی و به ابتکار او آغاز شده است. این روند تا آنجا که افق پیداست، ادامه خواهند یافت. انباشت منابع اقتصادی در دستان اقلیتی ثروتمند از طریق سلب مالکیت از تودهها و ستم طبقاتی و … واقعیتهایی یک شبه نیستند که یک شبه تغییری در آنها به وجود آید. این همان آیندهای است که هاشمی عملگرا از مدتها قبل خواب آن را برای ایرانیان دیده است. و البته این خصلت ناگزیر عملگرایی در مناطق پیرامونی جهان است که هرجا به صحنه میآید، نئولیبرالیسم اقتصادی را در غیاب لیبرالیسم سیاسی بازتولید میکند.»