کشیدنِ شکلِ مار برای مردمِ باسواد

قدیم‌ها این داستان زیاد تکرار می شد که دو نفر برای اثبات سوادِ خود برای بی‌سوادان مسابقه دادند. یکی که سواد داشت، کلمۀ مار را نوشت و نشانِ مردم داد. دیگری شکلِ مار را کشید و نشانِ مردم داد و گفت ببینید این مار است یا آنچه او نوشته است.

این داستان را می گفتند تا نشان دهند «عوامِ بی سواد» را می توان به کشیدنِ شکلِ مار فریفت.

راغفر در این نوشته دارد شکلِ مار می‌کشد، با این تفاوت که این بار داستان شارلاتان و بی سواد هم نیست. داستان شارلاتان است و خودش. امروزه مردمِ اقتصاد نخواندۀ کوچه و بازار هم می‌دانند که دارد دری‌وریِ محض می گوید.

به بهانۀ دشمنی با نئولیبرالیسم و صندوق بین‌المللی پول، یافته‌های تجربه شدۀ اقتصاد را نفی می‌کند و مثل جادوگری که می‌خواهد عفونت را به جای آنتی بیوتیک با وِرد و پِشکلِ میمون درمان کند، فرمان می‌دهد به تعطیلی بازارها و کنترل عرضه و تقاضا و نابودی واردات و صادرات و زدن تیر خلاص به اقتصاد.

نوشته‌اش را بخوانید تا ببینید یک نفر چقدر می‌تواند از مرحله پرت باشد.

پس نوشت متاخر: این نوشته از سید علی مدنی زاده و مجید شاکری را هم بخوانید تا ببینید اگر یک اقتصاددان بخواهد در مورد یک مشکل حرف بزند چطور باید تحلیل و راه حل ارائه کند.