ماجرای اقتصاد

[پیش نوشت: نگفتم این آقا رضایمان اصرار دارد بفرماید: برو یره تو هم با این اقتصادت! حالا ماجرای فروش تنبان تبدیل می شود به ماجرای کل علم اقتصاد]

بگذارید اول یک مسئله را روشن کنم. تعریف رضا از اقتصاد (که اتفاقاً به کرات در نوشته های دیگران، از سیاستمداران تا روشنفکران، دیده می شود) این است: «قوانین بازار و اقتصاد که کاملا متکی بر قوانین نوشته شده انسانی و بر اساس سلایق و نظرات بشری است». (نظر رضا در نوشتۀ قبل). بسیاری از مشکلات از همینجا نشأت می گیرد. ما در اقتصاد قوانین را نمی نویسیم. آنها را کشف می کنیم. از این نظر اقتصاد هیچ تفاوتی با فیزیک یا زیست شناسی یا کشاورزی ندارد. حتی این مسئله که در فیزیک در مورد رفتار ماده و حرکت آن نظریه می دهیم و در اقتصاد در مورد رفتار انسانها، تغییری در ماهیت قضیه ایجاد نمی کند. در هر دو جا سعی می کنیم نظریه ای بدهیم که بخش اصلی قضیه را مدل کند. این مدل باید خواص اصلی نظریۀ علمی را داشته باشد مثل سازگاری درونی قابلیت پیش بینی و خواصی از این قبیل [حاشیه: بروید «این قبیل» اش را از نیما بپرسید که متخصص این امور است] و بعد نگاه می کنیم به آمار و داده ها تا ببینیم تا چه حد نظریه مان قابل اتکا است. (بر مبنای این تعریف، این نظریه که «عقیده بر این است که پایداری جامعه به محیط زیست، اقتصاد، و برابری وابسته است»، راهی بسیار طولانی دارد تا حتی در قالب یک گزارۀ قابل فهم و قابل بحث مطرح شود.)

اقتصاد بر مبنای چند اصول سادۀ رفتاری بنا شده است: آدمها در قالب مصرف کننده از مصرف کالا مطلوبیت کسب می کنند و در قالب تولید کننده سود بیشتر را به سود کمتر ترجیح می دهند. در نتیجه در دنیایی  که همه چیز محدود است مصرف کننده ها و تولید کننده ها ناچار از انتخاب هستند و این انتخابها را با در نظر گرفتن مطلوبیتها (مصرف کننده) و سود (تولید کننده) انجام می دهند. مدل ریاضی این فروض می شود حداکثر سازی مطلوبیت تحت محدودیت بودجه برای مصرف کننده و حداکثر سازی سود تحت محدودیت منابع در دسترس و محدودیت تکنولوژیکی برای تولید کننده. مابقی اقتصادی که ما تحت عنوان اقتصاد بازار «توصیف می کنیم» (نه اینکه وضعش کنیم) بر مبنای این اصول ساخته می شود. تعادلی که از تعامل «آزادانۀ» این تولید کننده ها و مصرف کننده ها حاصل می شود تعادل بازار نام دارد. اثبات می شود که این تعادل تحت شرایط خاصی بهینه است، به این معنی که اگر از بخواهید آن را به هم بزنید وضع «حداقل یک نفر» بدتر می شود. (به زبان شما بر هم زدن تعادل بازار موجب تنبیه می شود، به زبان ما خروج از تعادل بازار ناکارآمد است.)

این را به عنوان مبنای حرکت بگیرید. مواردی هستند که شرایط لازم برای بهینگی را ندارند. در این موارد (همان شکست بازار) می توان راه حلهایی را پیشنهاد کرد. این راه حلها بر مبنای نزدیکی و دوری حاصلشان از نتیجۀ بازار و نیز هزینه های اجرای آنها ارزیابی می شوند. مثلاً اگر در بازاری انحصار وجود داشته باشد می توان آن را با قوانین ضد انحصار شکست. اگر این انحصار، انحصار طبیعی (تعریف دقیق دارد) باشد شکستن آن هزینه بر است لذا بهتر است بازار «تنظیم» شود.

حتی مواردی هستند که در حوزۀ بازار و شکست بازار قرار نمی گیرند ولی امروزه بیشتر اقتصاددانان آنها را جزو وظایف جامعه می دانند مثل تامین تور حمایتی برای افراد فقیر. در این موارد هم اگر این حمایتها بر مبنای اصول اقتصادی نباشد فقط به اتلاف منابع جامعه منجر می شود.

اما نکات دیگر.

اول: اگر کسی مدعی است اقتصاد در ایران با اقتصاد در اروپا یا آمریکا متفاوت است، لطفاً موارد این تفاوت را روشن کند تا بتوان رویشان بحث کرد. اگر موارد تفاوت غیر از اصولی باشد که در بالا شمردم از نظر من تفاوت قابل توجه به شمار نمی آیند.

دوم: برابری اگر به معنای برابری اقتصادی باشد که موضوعیت ندارد. اثبات اینکه برابری اقتصادی ناممکن و نامطلوب است چندان مشکل نیست (اگر یک پزشک متخصص و یک کارگر سادۀ ساختمانی، بدون ارزشگذاری روی هر شغلی، درآمد یکسان داشته باشند، نتیجۀ حاصله ضد انگیزۀ کار و تولید خواهد بود و ناکارآمد است). اگر هم منظور کاهش نابرابری، مثلاً داشتن ضریب جینی پایینتر، است باید دید تلاش در این جهت چه منافعی دارد و چه هزینه هایی. تجربۀ بسیاری از کشورهایی که هدف خود را برابری اقتصادی قرار داده اند، از جمله ایران، شکست کامل در رسیدن به این هدف و اتلاف گستردۀ منابع جامعه بوده است.

اما اگر برابری به معنای برابری به معنای حقوقی باشد، که البته جزو حقوق اولیه است چه در جوامع پیشرفته و چه در جوامع در حال توسعه، و هر گونه تعدی به آن محکوم. به این معنا برابری، که من البته نام حقوق فردی را بیشتر می پسندم، اصل اول است نه اصلی در کنار اقتصاد و محیط زیست. بدون حداقلی از حقوق فردی و از جمله حداقلی از آزادی افراد برای مبادله علم اقتصاد اصلاً وجود ندارد. این برابری هم ربطی به قیمت چهار میلیونی کت و شلوار ندارد.

سوم: وقتی من می گویم جوامع پیشرفته بر حقوق فردی بنا شده است منظور این است که پیشرفت جامعه بدون اهمیت قاطع دادن به حقوق افراد غیر قابل دستیابی است. این حقوق می تواند از طرف افراد دیگر و از طرف حکومت  تهدید شود. هیچ جامعه ای هم از این تهدیدها در امان نیست. جامعه ای می تواند پیشرفت کند که برای این تهدیدها چاره اندیشی کرده باشد. اینکه جامعه ای در حال توسعه است و نه پیشرفته، آن را از حقوق فردی مستغنی نمی کند. اتفاقاً در جامعۀ ما که حقوق افراد بیشتر تهدید می شود، لزوم توجه به این اصل بیشتر از جوامعی است که ساز و کارهایی را برای حفاظت از حقوق ابداع کرده اند (البته در کشورهای پیشرفته هم هیچوقت بحث حفاظت از حقوق افراد متوقف نشده است.)

نکتۀ آخر بر می گردد به مسئله ای که رضا در انتهای نظرش مطرح کرده است. به کرات دیده ام که افراد نگران بر هم خوردن «تعادل» هستند. من متخصص طبیعت و محیط زیست نیستم ولی بعید می دانم هیچ مجموعۀ زیستی تعادل ایستا داشته باشد. محیط زیست همواره در حال تغییر است. وقتی متخصصان محیط زیست و کشاورزی می گویند تعادلی بر هم خورده است احتمالاً منظورشان این است که تغییراتی (احتمالاً منفی) اتفاق افتاده است. اما اگر نتوانند اثر تغییرات را در قالب هزینه ها و فواید تعریف کنند، مشکل خواهند داشت در نشان دادن اهمیت آن به دیگران.