هشدار نوسان ارزی

نرخ ارز در هفتۀ اخیر به مرز چهار هزار تومان نزدیک شد. نوسان ارزی اخیر شبیه نوساناتی است که در سال‌های 1390 و 1391 دیدیم. خبر بد این است که ریشۀ نوسان ارزی هم همان است: نرخ اسمی دلار چند سالی است ثابت مانده است درحالیکه تورم باعث افزایش سایر قیمت‌ها شده است.

ثابت ماندن دلار به دلیل تزریق بی‌مهابای دلار به بازار توسط دولت نبوده‌است، هر چند دولت از ثبات اسمی نرخ ارز بدش نمی‌آید و احتمال اینکه دولت مقداری دلار کنار گذاشته باشد که به محض دیدن نوسان وارد بازار کند، منتفی نیست. ثابت ماندن دلار از مذاکرات موفق ایران و قدرت‌های جهانی هم متاثر بود و سبب کاهش انگیزه ذخیره‌سازی دلار توسط مردم شد که معمولاً در دوره‌های بحرانی اتفاق می‌افتد.

آنچه سبب می‌شود ارزیابی من از نوسان اخیر بسیار منفی باشد این است که دولت به توصیۀ کارشناسان عمل نکرد و فرصت یکسان سازی کم هزینۀ بازار ارز را از دست داد. بدنۀ کارشناسی دولت و حتی مردم عادی هم می‌دانستند که این دوران ادامه‌دار نخواهد بود و تفاضل تورم ایران و شرکای تجاری‌اش در جهش نرخ ارز ظهور خواهد کرد. با وجود این، دولت بی‌عملی محتاطانه را به سروصدای آنهایی که از رانت ارز دولتی بهره‌مند می‌شوند، ترجیح داد.

احتمال دارد نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری هم در این تصمیم بی‌تاثیر نبوده باشد. مشکل این است که اقتصاد منتظر انتخابات نمی‌ماند. موارد زیادی را می توان بر شمرد که سبب جهش شدید نرخ ارز شوند، از مشکلات سیاسی با آمریکا در پی انتخاب ترامپ، تا انتظار بر هم خوردن توازن سیاسی داخل در آستانۀ انتخابات. این جهش‌ها ممکن است در آیندۀ نزدیک تکرار شوند، و ممکن است اندازۀ آنها بزرگتر از آن چیزی باشد که دولتیان انتظار دارند.

جهش اخیر به دولت هشدار می‌دهد دورانی که  بر اشتباهات دولت قبلی انگشت می‌گذاشتید و آن‌ها را مسبب مشکلات فعلی معرفی می‌کردید، ممکن است زودتر از انتظار به سر برسد. اگر نجنبید و زودتر اصلاحات ضروری بازار ارز را شروع نکنید، ممکن است شاهد این باشیم که رقیب سوار بر مشکلات اقتصادی به میدان بیاید و همۀ کاسه کوسه‌های بی‌تدبیری‌هایش را بر سر بی‌تدبیری‌های دولت قبلی بشکند. کاری که به نظر می رسد مرسوم شده است.

نفت و گازی که ممکن است پشیزی نیارزند

مسئلۀ نفت و گاز و استراتژی‌های ناظر به تولید و مصرف آنها مسئلۀ بهینه سازی در بلند مدت است. عنصر اصلی در این بهینه سازی تعادل بین استفاده از منافع در زمان حال و آینده است. تصمیم مناسب بستگی دارد به اینکه شرایط تولید و مصرف در این بازارها و بازارهای مرتبط چگونه باشد. اخیراً چند خبر و گزارش دیده ام که در مورد آیندۀ «درخشان» نفت و گاز تردید ایجاد می کنند.

برخی کشورهای اروپایی برآنند که به سمت اتومبیل‌های با سوخت غیر کربنی حرکت کنند. این حرکت البته هنوز کند است. مشکلات تکنولوژیکی ذخیره‌سازی و انتقال انرژی، در ابعاد و سرعتی که با بنزین ممکن است، هنوز حل نشده است. ولی سرعت تحولات تکنولوژی آن را چندان خارج از دسترس نمی کند. در یکی دو دهۀ آینده، احتمال اینکه تحولی بزرگ در عرصۀ ذخیرۀ مقادیر بزرگ انرژی الکتریکی در ابعاد کوچک اتفاق بیافتد، چندان کوچک نیست. اگر چنین تحولی صورت گیرد، بازار نفت با چالش‌های جدی روبرو خواهد بود. البته زمان زیادی لازم است که چنین تحولی تمامی بازارهای کشورهای در حال توسعه را هم در برگیرد ولی جهت حرکت قطعاً در آن جهت خواهد بود.

کشورهای جهان روز به روز بیشتر در جهت محدود کردن تولید آلاینده‌های کربنی حرکت می‌کنند. خبری منتشر شد که اگر کشوری نخواهد وارد موافقت نامه های محیط زیستی جهانی شود با تحریم‌هایی مواجه خواهد شد که کل اقتصادش را فلج خواهد کرد. ما که تحریم‌های فلج کننده‌ای را پشت سر گذاشتیم به خوبی می‌دانیم که عدم اتصال به اقتصاد جهانی تا چه حد می‌تواند موجب اشکال در اقتصاد شود. وضع در آینده از این هم بدتر خواهد شد.

در اقتصاد ایران هنوز دعوا بر سر این است که بهتر است از تکنولوژی خارجی و مدیریت خارجی استفاد کنیم یا نه. هنوز دعوا بر سر این است که چرا ما باید زیر نظر شرکت‌های خارجی کار کنیم، ما البته که از آنها برتریم و می‌توانیم هر چه می‌خواهیم به این بندگان پول و مادیات دیکته کنیم. بحث از این است که شرکتهایی که توانایی توسعه منابع نفتی را دارند باید مثل برده برای ما کار کنند چرا که ما نفت داریم و آقا هستیم! به نظر می‌رسد هنوز عده‌ای دستشان نیامده که در چه دنیایی داریم زندگی می‌کنیم (حساب آنها که می‌دانند و منافعشان حکم می‌کنند خود را به نادانی بزنند، جداست.) همانطور که با دعواهای سیاسی داخلی فرصت استفاده از منابع مشترک گازی را به همسایگان واگذار کردیم، بسیار محتمل است که با دعواهای بیشتر باقیماندۀ منابع را هم به باد دهیم.

تعارف را کنار بگذاریم، به حق یا نا حق‌اش هم کاری نداریم، اقتصاد جهانی با رهبری آمریکا و اروپا و همراهی کشورهای تاثیر گذار در حال توسعه، جهت‌گیری اقتصاد جهان را تعیین می‌کنند. اگر آنقدر از نظر تکنولوژیکی پیشرفته بودیم که می‌توانستیم در این فرایند اثر گذار باشیم، می‌شد که جهت آن را به سمت منافع خود کمی بچرخانیم، کاری که چین می‌کند. در حال حاضر باید مراقب باشیم که جزو بازندگان این چرخه نباشیم. زیمبابوه و ونزوئلا را پیش چشم بیاوریم.

منابع نفت و گاز ما ممکن است ده سال دیگر به پشیزی نیارزد. اگر امروز این را نفهمیم و برایش تمهیدات نچینیم، ممکن است فردا خیلی دیر باشد.

اوراق خزانه برای بدهی‌های دولت

دولت بزرگترین خریدار کالاها و خدمات بسیاری از بخشهای اقتصادی است. در سالهای اخیر که دولت پول کم آورده است، علاوه بر کاستن از بودجۀ عمرانی، دولت پرداخت پول به پیمانکاران را هم به تعویق انداخته است. در نتیجه مبالغ بزرگی از بدهکاری دولت به شرکتها و افراد وجود دارد که پرداختش نه زمان مشخصی دارد و نه برنامۀ معینی. بسیاری از پیمانکاران به دلیل این تاخیر در پرداختها ورشکست شدند یا نتوانستند وام خود به بانک‌ها را بپردازند که مشکل معوقات بانکی را برای بانک‌ها ایجاد کرد، و برخی دیگر هم مجبور شدند با پرداخت رشوه به این و آن بخشی از پول خود را پس بگیرند (مصاحبۀ رئیس ایران خودرو با تجارت فردا 156 را ببینید).

روش عادی بایستی این باشد که اگر این پرداختها قابل پرداخت نیست، به عنوان وام پیمانکار به دولت محسوب شود که شامل بهرۀ وام هم شود.

اخیراً دولت اعلام کرده است که می‌خواهد بدهکاری‌هایش را با اوراق خزانه بپردازد.

من سعی کردم ببینم این اوراق چه تفاوتی با اوراق فرضه دارد. اوراق قرضه بدین صورت کار می‌کند که دولت برگه‌ای را منتشر می کند با ارزش اسمی مشخص و پرداخت دوره‌ای در پایان دوره های معین برای مدت معین. نسبت پرداخت دوره‌ای به ارزش اسمی نرخ بهرۀ این اوراق در زمان انتشار است. در پایان هر سال یک پرداخت دوره‌ای انجام می شود و در انتهای دوره هم می توانید ارزش اسمی برگه را از خزانه بگیرید. این اوراق در بازار خرید و فروش می‌شود و نرخ بهرۀ آن در بازار می تواند با نرخ بهرۀ آن در زمان انتشار متفاوت باشد.

مثلاً فرض کنید یک برگۀ صد دلاری با پرداخت پنج دلار و مدت یک سال منتشر شده است. این یعنی نرخ بهرۀ پنج درصد. اگر نرخ بهرۀ بازار چهار درصد یاشد، همه مایلند این برگه را از شما بخرند، در نتیجه شما می توانید این را بلافاصله بعد از گرفتن از دولت به قیمتی بالاتر از صد دلار بفروشید. اگر هم نرخ بهره از پنج درصد بیشتر باشد، شما آن را از خزانه نمی‌پذیرید!

توصیف اوراق خزانه اسلامی را در این منبع ببینید. می‌گوید تفاوت اوراق اسلامی با سایر اوراق در سررسید و نداشتن سود میان دوره‌ای است. این را نمی‌فهمم.

تفاوت در سررسید که اصلاً تفاوت نیست. اوراق می‌تواند خیلی کوتاه‌مدت یا درازمدت باشد. اینها همه در نرخ بهره یکسان می‌شوند. گفته شده که اوراق می‌تواند زمان بازگشت 4 یا 13 یا 26 یا 52 هفته داشته باشد. اوراق 52 هفته‌ای می‌شود همان اوراق یک ساله. سررسید کمتر هم تفاوت ماهوی در ماجرا ایجاد نمی کند.

اما نداشتن سود میان‌دوره‌ای هم معنای چندانی ندارد، اگر قیمت اوراق در زمان پرداخت از قیمت آن در زمان بازگشت کمتر باشد، که باید باشد.

مثلاً شما می‌خواهید 100 هزار تومان اوراق بخرید یا دولت می‌خواهد همین مقدار از قرضش به شما را بدهد. و برای سادگی فرض کنید مدت زمان آن یک سال باشد یا همان 52 هفته. سود میان دوره‌ای هم ندارد. مهمترین سؤال این است که ارزش اسمی آن چقدر است؟ شما الان می توانید نرخ سودی در حدود 20 درصد سالانه بگیرید (ممکن است رقم سود در حال حاضر متفاوت از این رقم باشد، شما آن را بگیرید.) اگر دولت ارزش اسمی اوراق را زیر 120 هزار تومان اعلام کند، شما آن را نمی‌خرید.  (البته ممکن است به مصداق یک مو از خرس کندن غنیمت است آن را بگیرید، که داستانی است جدای از رابطۀ سالم اقتصادی بین دولت و مردم) دولت هم اگر بخواهد این اوراق را به عنوان رفع بدهکاری به شما بدهد، به معنای نپرداختن بخشی از بدهی خواهد بود. ارزش اسمی 120 هزار تومان یعنی پذیرفتن سود 20 درصد. یعنی دولت دارد نرخ بهرۀ خودش را اعلام می‌کند.

در نهایت این اوراق اگر مثل اوراق قرضۀ معمول دیده شود که قواعد بازار در نرخ بهره حرف اول و آخرش را می زند، می تواند مفید باشد. بازی با مدت زمان و پرداخت دوره‌ای و امثال آنها هم همگی فرع است.

همانطور که همه می‌گویند، مهم‌ترین مسئله میزان پایبندی دولت است به تعهداتش. دولت می‌تواند بگوید این اوراق در ردۀ دستمزد کارکنانش است. ولی همه می‌دانیم که اگر دولت پول کم بیاورد، از حقوق کارکنانش نخواهد زد، بلکه از پرداخت این اوراق سر باز خواهد زد. امیدوارم خلاف این ثابت شود.

این اوراق می‌تواند با قیمت‌گذاری درست و انعطاف در پذیرش قواعد بازار در زمینۀ تعیین سود و مهمتر از آن با تعهد دولت به پرداخت به موقع، تبدیل شود به مهم‌ترین ابزار مالی دولت در تامین مالی و بسیاری از مشکلات بودجه‌ای دولت را حل و فصل کند، مانند همۀ کشورهای دیگر. یا می‌تواند با قیمت گذاری نادرست و قواعد کج و معوج تبدیل شود به مشکلی دیگر از مشکلات بی پایان دولت که خودش تولیدشان می‌کند و از حلشان عاجز می‌ماند.

دو نوشته در مورد بازار نفت

همانطور که پیش بینی می‌کردم نشریات رفتند از دکتر عسلی در مورد بازار نفت بپرسند. دنیای اقتصاد تعلل کرد و نرفت سراغش، روزنامۀ شرق رفت. روزنامۀ شرق شنبه مصاحبه‌ای دارد با دکتر عسلی در مورد بازار نفت (صفحۀ چهار و پنج). در مورد نقش اوپک می‌گوید: اوپک به دلیل اختلافات داخلی نقش تعیین کنندگی اش را از دست داده است. کشورهایی که طرفدار افزایش تولید نفت هستند، استدلالشان خارج کردن نفت‌های غیر متعارف از بازار است. کشورهایی مثل ایران معتقدند این کار کمک بزرگی به خروج نفت غیر متعارف نمی‌کند. تکنولوژی تولید این نفت‌ها به‌سرعت در حال بهبود است. بعلاوه تفاوت نوع تولید این نفت‌ها با نفت‌های عادی سبب شده است که برخی از این نفت‌های غیر متعارف نقش متوازن کنندۀ بازار را بازی کنند. وقتی قیمت بالا است، وارد بازار می‌شوند و تولید می‌کنند و وقتی قیمت پایین است، خارج می‌شوند، کاری که اوپک، یا بهتر بگوییم به‌طور مشخص عربستان به‌طور سنتی برعهده داشت.

به نظر من تولید نفت غیر متعارف الان از مرحلۀ ریسکی بودن عبور کرده است. نفت 120 دلاری سالهای گذشته سبب شد که شرکت‌های نفتی با دید قیمت‌های بالا وارد این حوزه شوند و ریسک فعالیت‌های جدید را بپذیرند. در حال حاضر این کار تبدیل به فعالیتی کم ریسک شده است و زیر ساخت‌های آن هم توسعه یافته است. کمی سرمایه‌گذاری هزینه‌ها را کم می‌کند و تولید این نوع نفت‌ها را سودآور می‌کند.

عسلی به تقاضای انرژی هم اشاره‌ای دارد و می‌گوید این تقاضا از سوی کشورهای در حال توسعه خواهد بود. چین و هند در صدر این کشورها هستند. این کشورها هنوز ترجیحشان نفت و گاز عادی است و آنقدر پول ندارند که صرف انرژی‌های نو کنند. در نتیجه بهترین بازار برای نفت و گاز ایران همین کشورها است.

عسلی همچنین اشاره‌ای دارد به نقش واسطه‌های مالی در بازار نفت که در حال خرید قراردادهای نفت هستند. این بخش را نفهمیدم. این کار همیشه بوده است و چیز جدیدی نیست.

صحبت غلامحسین حسنتاش را هم در صفحۀ پانزده روزنامه ببینید. مهم‌ترین نکته ای که اشاره می‌کند این است که بازار مصرف نفت و گاز کشورهای پیشرفته، بخصوص اروپا، تا حد زیادی از قیمت‌های جهانی منفک شده است.

با ورود ایران به بازار بعد از تحریم، داستان بازار نفت داغ‌تر هم می‌شود که به دنبال کردنش می‌ارزد.

در بازار نفت چه خبر است؟

در میانۀ بحران اخیری که بین ایران و عربستان اتفاق افتاده است، رفتار بازار نفت کاملاً با رفتار معمول آن متفاوت بوده است. قیمت نفت به جای افزایش، کاهش یافته است. این می‌تواند نشان از تغییر ساختاری در بازار نفت باشد.

معمولاً اگر اتفاقی در خاورمیانه بیافتد که امکان کند شدن جریان نفت از این منطقه را ایجاد کند، قیمت نفت به‌سرعت افزایش می‌یابد. این افزایش با گذر از تکانه‌گیرهای متعدد منجر به افزایش کوچکی در قیمت پرداختی مصرف کننده در کشورهای پیشرفته می‌شود.

کاهش اخیر قیمت نفت در پی افزایش تنش بین ایران و عربستان نشان می‌دهد که حساسیت بازار نفت به امکان کاهش نفت خاورمیانه تقریباً از میان رفته است. بخشی از این حساسیت پایین بر‌می‌گردد به وجود مخازن بزرگ نفت در روی آبها، ولی بخش بزرگتر آن برمی‌گردد به استقلال نسبی بازار مصرف آمریکا از نفت خاورمیانه به دلیل افزایش تولید نفت و گاز آمریکا.

عربستان که روزگاری تعیین کنندۀ کف و سقف قیمت نفت بود با تولید در حداکثر توان و پایین آوردن قیمت سعی دارد شرکت‌های آمریکایی را از ورود به بازار نفت و گاز غیر متعارف بازدارد. هدف دیگر عربستان جلوگیری از بازاریابی نفت ایران است که بعد از رفع تحریم‌ها مصمم است بازارهای از دست رفته را باز یابد. صدمه زدن به روسیه و ایران که از حامیان حکومت سوریه هستند هم می‌تواند از دلایل دیگر کاهش قیمت نفت توسط عربستان باشد. عربستان این اهداف را به قیمت کسری بودجۀ بی سابقه دنبال می‌کند.

ایران و روسیه و خود عربستان، حداقل در کوتاه مدت، از این رفتار عربستان ضرر می‌کنند. در بلند مدت، قیمت پایین نفت به‌سختی  می‌تواند مانع از حرکت کشورهای پیشرفته به سمت مصرف کمتر نفت وارداتی باشد. تکنولوژی‌های تولید نفت از منابع غیرمتعارف به‌سرعت در حال پیشرفت هستند و کمکی که نفت ارزان در افزایش تقاضا و رشد تولید در این کشورها می‌کند سبب می‌شود که در بلند مدت سرمایه‌گذاری بر تولید نفت و گاز از منابع غیر متعارف و نیز انرژی‌های غیر کربنی چندان کاهش نیابد. اثر مهم کاهش قیمت نفت بر مصرف انرژی در کشورهای درحال توسعه مثل چین است که سیاست انرژی‌‌شان بیشتر متاثر از قیمت است و اقتصادشان بشدت به انرژی ارزان نیازمند است.

تغییر ساختاری در بازار نفت، اگر درست باشد، تمامی معادلات را به‌هم می‌ریزد. بودجۀ ایران و به تبع آن اقتصاد ایران دیگر نمی‌تواند مانند سابق به ارز حاصل از صادرات نفت اتکای کامل داشته باشد. نظام مالیات‌گیری باید جهشی بزرگ کند و موانع تولید داخلی باید به‌سرعت رفع شود تا امکان تولید و در نتیجه مالیات‌گیری فراهم شود.

و البته همیشه ممکن است نظریۀ تغییر ساختاری درست نباشد و تغییرات ایجاد شده موقتی باشد. در این صورت هنوز می‌توانیم نفت بفروشیم و از زندگی لذت ببریم!

منتظر می‌مانم تا ببینم تحلیل دکتر عسلی چیست که متخصص قابل اعتماد بازار نفت است.

توسعۀ گاز محور: قیمت صفر یعنی حذف اقتصاد

دنیای اقتصادبحث استفاده از منابع گاز برای ایجاد رشد اقتصادی سریع  را مطرح کرده است. قبلاً با ارجاع به نوشتۀ دکتر عسلی به این موضوع اشاره کرده بودم. مسئلۀ مهم در مورد گاز این است که مقدار آن در ایران خیلی زیاد است، صادراتش به آسانی نفت نیست، و آلودگی‌اش هم به اندازۀ نفت نیست. در نتیجه بهترین استراتژی این است که در داخل از آن بهره گرفته شود. مهم‌تر از این موارد آیندۀ انرژیهای فسیلی است. معلوم نیست تا صد سال آینده اصولاً انرژیهای فسیلی کاربردی داشته باشند. جهش‌های تکنولوژیکی، چیزی در مایه‌های مثلاً استفادۀ بسیار کارآمدتر از انرژی خورشید یا حرکت امواج دریا یا امثال آنها می تواند همۀ انرژی‌های سنتی را از دور خارج کند.

نوشتۀ دنیای اقتصاد هم به این مسئله می پردازد که بهتر است از مزیت گاز استفاده کنیم. پیشنهاد شده است که گاز را برای ده-پانزده سال مجانی بدهیم به صنایع و از آنها مالیات بگیریم.

اصل ایده خوب است. مشکل در قیمت صفر آن است. قیمت صفر ناکارآمدی وسیع به همراه می آورد و به دلایل متعدد، از جملۀ افزایش شدید تقاضا و ملاحظات محیط زیستی قابل تداوم نیست. در نتیجه سیگنالی که قیمت صفر می فرستد این است که برنامۀ ما کوتاه مدت است. در نهایت صنایعی را جذب می کنید که در نهایت ناکارآمدی انرژی مصرف کنند و آنقدر کوچک باشند که بتوان به سادگی برچیدشان. مالیاتی که ازشان بگیرید را هم باید چیزی رویش بگذارید و صرف توسعۀ روزافزون تولید و تصفیۀ گاز کنید. (در سالهای نه چندان دور که قیمت گاز تقریباً صفر بود، در زمستان، هم در خانه و هم در دانشگاه،  بخاری ها را روشن می کردیم و اگر هوا گرم می‌شد پنجره‌ها را باز می کردیم تا هوا عوض شود!)

جذب صنایع بیش از قیمت ارزان ثبات سیاستگذاری و زیرساختارها را می طلبد. تخفیف در قیمت گاز برای جذب صنایع انرژی بر مفید است ولی صحبت از قیمت صفر به معنای نادیده گرفتن اولین و مهمترین اصل اقتصاد است و جز به مشکلات بیشتر راه به جایی نمی برد.

ارز اضافه‌مان (!!!) را چه کنیم؟

امیدوارم این سه تا علامت تعجب که گذاشته ام، به سبک روزنامۀ معروف (!)، روشن بکند که این ارز اضافه تا چه حد اصطلاح بی‌معنی‌ای است. ولی اگر توافقی بشود و ارزی قابل توجه وارد کشور شود، ممکن است بشود اسمش را گذاشت ارز اضافه. علتش هم این است که اگر مقدار زیادی ارز وارد کشور شود مشکل معروف بیماری هلندی اتفاق می‌افتد، تقریباً بدون تردید.

دولتها در ایران، مستقل از سمت و سوی سیاسی‌شان، اگر پول دستشان باشد همگی بدون تردید می‌روند به سوی خرج بیشتر. این برمی‌گردد به رابطۀ بین مردم و دولت که نوعی تعادل نش است، از سوی مردم بی‌اعتمادی است به حرف دولت و از سوی دولت عدم اجرای وعده‌ها و قول‌ها و گفته‌ها.

مهدی برکچیان در دنیای اقتصاد مطلبی نوشته و به‌درستی هشدار داده در مورد سیاست‌های احتمالی ارزی پس از توافق. مهدی اصولاً کم حرف می زند (به دلیلی که فقط من می دانم و کاوه و اردشیر!) ولی اگر حرف بزند حرف حساب می‌زند. در نتیجه در مورد مطلب‌اش حرفی نیست. آنچه از نوشته‌اش غایب است این است که خوب، حالا آمدیم و ارز وارد کشور شد. چه سازوکاری می توان طراحی کرد که این پول مشکل ایجاد نکند. آنچه از گذشته آموخته‌ایم این است که هشدارها در مورد اینکه دولت فلان کار را بکند و بهمان کار را نکند تقریباً به‌تمامی بی اثر بوده‌ است. هیچ دلیلی وجود ندارد که دولت مثل بچۀ حرف گوش کن به این هشدار عمل کند. در نتیجه اگر بنا است دولت با ارزی که دستش می‌رسد کار مضری نکند، باید تدبیری اندیشید. به نظرم مهدی در موقعیتی هست که خودش به این موضوع بپردازد و افرادی دیگر را هم در این راه‌حل‌یابی شریک کند.

اولین چیزی که به ذهن من رسید این است که ارز را صرف خرید برخی اقلام، کالا یا خدمات، از خارج بکنیم. دو موردی که به نظرم می رسد یکی قراردادهایی است که صنعت گاز کشور را به سرعت متحول کند (مثل کاری که قطر کرد) و دیگر تغییر سریع و به‌روز رسانی سیستم حمل و نقل کشور است، از گسترش و نوسازی سیستم بزرگراهی و راه آهن و خرید هواپیما گرفته تا قطارهای برقی و حمل و نقل شهری.  این طوری پول زیادی وارد اقتصاد نمی‌شود و می توان اثرات‌اش را کنترل کرد. کاری است مثل اینکه خانواده‌ای که پولی دستش می‌رسد و صرف خرید لامپ کم‌مصرف یا یخچال بهتر و کم‌مصرف می کند.

البته اصراری ندارم که این پیشنهادات بهترین روشهای ممکن است برای استفادۀ بهتر از ارز. اگر کسی پیشنهادی بهتر بدهد یا استدلالی بیاورد در ردّ پیشنهادات من، با تشکر فراوان می‌پذیرم.

 

بیست سؤال و جواب در مورد بحران یونان

یک: مشکل چگونه شروع شد؟

مشکل از اواسط دهۀ نود میلادی شروع شد با خرج کردن بیش از درآمد. از آن زمان، مخارج یونان همیشه بیش از درآمدهایی بوده که از مالیات کسب می‌کرده است. مهم‌تر از آن، در تمامی این سال‌ها یونان شکاف درآمد و هزینه را کمتر از آنچه بوده برآورد می‌کرده است. در سال 2009، وقتی که دولت جدید سرِ کار آمد، متوجه شد که کسری‌اش13.6 درصد تولید کشور است و کسری سال‌های قبل هم کمتر از واقع گزارش شده است. از اینجا بود که دنیا به فکر افتاد که وضع یونان خوب نیست و ممکن است کشور دچار ورشکستگی شود. همین امر هزینۀ قرض کردن را برای یونان به شدت افزایش داد. یونان هم شروع به کرد به یافتن راهی برای کاهش قرض‌ها و سامان دادن به هزینه‌ها و درآمدها.

دو: مگر یونان در سال 2010 از قرض‌ها رهایی نیافت؟

در سال 2010 مشخص شد که مشکلات یونان آنچنان بزرگ است که اگر کاری در مورد آنها نشود، کشور دچار ورشکستگی می شود. بیشتر وام‌هایی که یونان گرفته بود  از بانک‌های فرانسه و آلمان بودند و اگر یونان ورشکسته می‌شد، این بانک‌ها منابع زیادی از دست می‌دادند. در سال 2010 وام‌های جدیدی به یونان پرداخت شد ولی این وام‌ها همزمان نوعی زمان خریدن برای بانک‌های قرض دهنده هم بودند. بیشتر وام‌های جدید برای بازپرداخت وام‌های قبلی استفاده شد. این وام‌ها مشروط به این بود که یونان برنامه‌های اقتصادی برای سامان دادن به وضع بودجه‌اش اجرا کند.

سه: چرا برنامۀ نجات 2010 موفق نبود؟

شروطی که همراه وام‌ها ارائه شد این بود که یونان به کسری بودجه‌اش پایان دهد و سیاست‌های ناظر به رشد را اجرا کند. در سال 2010 صندوق بین‌المللی پول مطالعه‌ای در مورد یونان انجام داد تا میزان واقع‌گرایانه بودن این سیاست‌ها را تعیین کند. نتیجۀ تحلیل این بود که اگر یونان سیاست‌های اصلاحی گسترده‌ای را به کار گیرد، می تواند کسری بودجه را از بین ببرد و به رشد اقتصادی برسد. این مطالعات زمانی انجام شد که دومینیک کان رئیس صندوق بود. همزمان کان بر آن بود که وارد رقابت‌ برای ریاست جمهوری فرانسه شود.

بعدها، بر مبنای مطالعۀ دیگری که صندوق انجام داد، مشخص شد که تحلیل قبلی اشتباه بود. یونان توانست کسری‌اش را تا حد زیادی از بین ببرد، ولی بسیاری از سیاست‌های ناظر به رشد اجرا نشد و اقتصاد دچار رکودی عمیق شد. در نتیجه، حجم بدهی به نسبت کل اقتصاد بهتر نشد. مهم‌تر از آن، در سال 2010 یونان قرض جدیدی نگرفت، هر چند نظر بسیاری، از جمله برخی از مسئولین بلند‌پایۀ صندوق، بر آن بود که یونان بایستی وام‌های جدید می گرفت و نیز بخشی از بار وام‌ها باید بر دوش بانکها و سایر سازمانهای وام دهنده نهاده می‌شد.

چهار: تروئیکا (یا سازمانها) چیست و چه نقشی دارد؟

سه سازمان در قضیۀ یونان نقش برجسته داشتند. دولت‌های اروپایی و صندوق بین‌المللی پول که پول رهایی یونان را پرداخته بودند و بانک مرکزی اروپا. بانک مرکزی اروپا از دو راه در قضیه دخالت داشت. نخست، اوراق قرضه‌ای دولت یونان تضمین کرده بود را به عنوان اوراق بهادار پذیرفت و با این کار به صاحبان این اوراق (از جمله بانک‌های یونانی) امکان داد که با ودیعه گذاشتن این اوراق وام‌های جدید بگیرند. دوم، بخشی از اوراق قرضۀ دولتی یونان را از بازار خرید.

هر سه سازمان در صورت ورشکستگی بانک مرکزی اروپا متضرر می‌شدند و به همین دلیل در مذاکراتی که با دولت یونان انجام می‌شد حضور داشتند.

پنج: مگر یونان دوباره در سال 2012 از قرض‌ها رهایی نیافت؟

در اواخر سال 2010 معلوم شد که مشکل قرض‌های یونان حل نشده باقی مانده است. دارایی‌هایی که بنا بود به فروش برسد، فروخته نشده بود و اقتصاد همچنان در رکود بود. بنابراین در سال 2012 طرح دیگری پیشنهاد شد. اساس این طرح فرقی با طرح قبلی نداشت و توصیه می‌کرد به کارآمدی در گردآوری مالیات، کاهش هزینه‌ها، و اقداماتی در تشویق فعالیت‌های تولیدی و ایجاد اشتغال.

همزمان رئیس بانک مرکزی اروپا اعلام کرد که این بانک مصمم است به نجات یورو و هر چه در توان دارد برای کمک به یونان انجام می‌دهد. این اعلام به همراه اعتبار بخشیدن به اوراق قرضۀ یونان باعث کاهش هزینۀ وام‌گیری برای یونان شد.

در همین حال بانک‌های فرانسوی و آلمانی توانستند اقداماتی را عملی کنند که در صورت ورشکستگی اقتصاد یونان مستقیماً متضرر نشوند.

شش: چرا یونان هنوز دچار مشکل است؟

از سال 2012 تاکنون سه اتفاق همه در یونان افتاده است. نخست، دولت توانسته است کسری بودجه را به صفر برساند. دوم، اقتصاد برای دو سال دیگر در رکود به سر برد. افزایش مالیات‌ها و کاهش هزینه‌های دولت در ایجاد رکود نقش داشت. ولی روشن نیست که عملکرد اقتصاد در صورتی که سیاست‌های اصلاحی به تمامی اجرا می‌شد، چه می بود. از این واقعیت هم نباید به سادگی بگذریم که این رکود پس از دوران رونقی مشاهده شد که با پول‌های قرضی ایجاد شده بود. سوم: مردم خسته شدند، اعتماد خود را به دولت از دست دادند، و دولت را عوض کردند تا شاید مسیر قبلی عوض شود. دولت جدید به نوعی چپ رادیکال است و اکنون در حال چک‌وچانه زدن برای حل مشکل یونان است.

هفت: دولت یونان چه می‌خواهد؟

نخست: باز گرداندن برخی هزینه‌های دولتی. دوم: ملغی کردن برخی منابع درآمدی. و سوم: بخشودگی بخشی از وامها. نخست وزیر جدید، سیپراس، اصرار به بخشودگی قسمتی از وامها دارد، و قرض دهندگان با بخشودگی بخش اندکی از آن‌ها موافقت کرده‌اند ولی اصرار بر بازپرداخت بخش بزرگی از آن‌ها دارند. به همین دلیل است که نخست وزیر سیپراس اعلام کرده است موضوع را به رفراندوم واگذار کرده است. ششم جولای قرار است مردم بگویند که شرایط قرض دهندگان را می‌پذیرند یا نه.

هشت: چرا سه سازمان یاد شده با دولت یونان راه نمی‌آیند؟

اگر این اتفاق بیافتد، ایتالیا، پرتقال، اسپانیا، و ایرلند هم که دچار مشکلات اقتصادی متعدد، بخصوص بیکاری بالا، هستند، خواهان تسهیلاتی مشابه خواهند شد. به عبارتی، این کشورها درخواهند یافت که انتخاب دولتی رادیکال به نفعشان است و رادیکال خواهند شد. اقتصاد یونان خیلی بزرگ نیست و اروپا از پس نجات آن بر خواهد آمد. ولی اقتصاد کشورهای مشکل‌دار دیگر و حجم وام های آنها آنقدر بزرگ هست که کشورهای کمک کننده نمی‌توانند از عهدۀ نجات آنها برآیند.

حتی اگر این تقاضا از سوی سایر کشورهای تکرار نشود، و بتوان بدون ایجاد سابقۀ بد قروض یونان را بخشید، کشورهای دیگر نمی‌توانند به یونان در اجرای هر گونه طرحی اعتماد کنند. همینکه این موضوع به رفراندوم واگذار شده است تردید دولت یونان را در اجرای برنامۀ سازمانهای کمک کننده نشان می‌دهد. سیپراس از مردم می‌خواهد تقاضای سازمانهای وام‌دهنده را رد کنند، و در عین حال می گویند اگر مردم بپذیرند، او تقاضاها را اجرا خواهد کرد. این در حالی است که تمامی حرکت سیاسی این دولت بر مبنای رد مسیر گذشته و نپذیرفتن تقاضای وام‌دهندگان شکل گرفته است. همزمان بانک مرکزی اروپا و صندوق بین‌المللی پول معتقدند که ورشکستگی یونان در حال حاضر قابل کنترل است و مشکل غیر قابل حلی ایجاد نمی کند.

نه: چرا بازپرداخت وام صندوق تا این اندازه مهم شده است؟

صندوق در سال 2010 در حالی به یونان وام داد که هیچ سازمان دیگری حاضر نبود این کار را بکند. به همین دلیل انتظار دارد در باز پرداخت هم مقدم بر سایر سازمانها قرار بگیرد. یونان اعلام کرد که یک و نیم میلیارد وام صندوق را باز پس نمی‌دهد. این امر یونان را تبدیل به کشوری بد حساب می‌کند. صندوق هم برای اینکه بتواند در آینده در بحرانها نقش بازی کند باید بر روی پس گرفتن پولش اصرار کند. در غیر این صورت هر کشوری که دچار مشکل شد از باز پرداخت سر باز خواهد زد. و این اصرار مستقل از این است که چقدر از مشکل به تحلیل اشتباهی برمی‌گردد که خود صندوق به یونان تحویل داده بود. نکتۀ دیگر این است که یونان با وجود سر باز زدن از بازپرداخت وام صندوق، بخش کوچکی از وام کشورهای اروپایی را پس داده است و از دید این کشورها ورشکسته محسوب نمی‌شود.

ده: تصمیم جدید بانک مرکزی اروپا چه بود که سبب شد یونان بانک‌هایش را تعطیل کند؟

بانک مرکزی اعلام کرد که از این پس اوراق تضمین شده توسط دولت یونان را به عنوان ودیعه برای وام دادن به بانک‌های یونانی قبول نمی‌کند. بیم بانک مرکزی این است که دولت یونان به وعده‌هایش وفادار نماند. این به معنای لغو تمامی حمایت‌های بانک از یونان نیست. بانک می‌توانست تمامی وام‌هایش را بلافاصله بخواهد یا برای وام‌های قبلی هم ودیعه‌های بیشتر طلب کند. این کار بانک‌های یونان را دچار مشکل جدی می‌کرد چون این بانک‌ها تقریباً منبع دیگری بجز وام‌ها برای تامین مالی ندارند. نااطمینانی از توانایی بانک‌های یونانی به ادامۀ حیات مردم را نگران کرده است. به همین دلیل است که دولت محدودیت‌هایی را بر خروج پول از بانک‌ها، چه از طریق خودپردازها یا از طریق حواله، اعمال کرده است، تا بانک‌ها از پول خالی نشوند.

یازده: در چنین شرایطی، یونان برای نجات اقتصادش چه می‌تواند بکند؟

یونان یا باید وام دهندۀ جدید بیابد، که تقریباً ناممکن است، یا با منابع اندک بسازد. اگر مردم در رفراندوم ششم جولای رای منفی به اجرای خواسته‌های سازمانهای وام‌دهنده بدهند، دولت بازپرداخت وام‌ها را متوقف خواهد کرد. مجبور خواهد شد هزینه‌هایش را با درآمدهایش تنظیم کند و احتمالاً بخشی از پرداخت‌هایش را با نوع خاصی از اوراق قرضه (تحت نام IOU که مخفف «من به تو مقروضم» مشهور است) انجام دهد. این اوراق مثل پول دادو ستد خواهند شد، هر چند نسبت به یورو که پول رسمی کشور است، در موضع ضعف قرار خواهد داشت. مردم ممکن است حتی به تبادل کالا با کالا هم روی بیاورند.

دوازده: چرا دولت به دراخما، پول یونان قبل از پیوستن به نظام یورو، بر نمی‌گردد؟

مردم به هر نوع پولی که دولت در شرایط فعلی چاپ کند اعتمادی نخواهند داشت. بعلاوه، چاپ پول جدید تحت قوانین اروپا ممنوع است و می تواند کار را به دادگاه و در نهایت اخراج از اتحادیۀ اروپا بکشاند. مردم یونان به دلیل عضویت کشورشان در اتحادیۀ اروپا می توانند آزادانه به سایر کشورهای عضو اتحادیه بروند و کار کنند. همچنین، کالاهای یونانی بدون تعرفه می تواند به سایر کشورهای عضو صادر شود. اخراج از اتحادیۀ اروپا مشکلات بی‌پایانی برای یونان ایجاد می‌کند. در حال حاضر، انتشار اوراق IOU روش بهتری خواهد بود.

سیزده: آیا بحران یونان به سایر کشورها هم تسری خواهد یافت؟

بستگی دارد که مردم در مورد بحران یونان چطور فکر می‌کنند. اگر فکر کنند که دولت‌هایشان نمی‌توانند وام‌ها را پس بدهند، ممکن است برای گرفتن پول‌هایشان به بانکها هجوم ببرند. همچنین وام‌دهندگان ممکن است از وام دادن خودداری کنند. بانک مرکزی اروپا توانایی پیش‌گیری از هر دو مشکل را دارد، با بازخرید قرض‌ها و با پذیرفتن اوراق تضمین شدۀ این دولتها به عنوان ودیعه برای وام.

عواقب سیاسی بحران یونان پیچیده‌تر است. اگر یونان بتواند در میان مدت بر مشکلات غلبه کند، سایر کشورها هم ممکن است به دنباله‌روی از یونان روی آورند. سیپراس در این اندیشه است که پیامدهای احتمالی چنین اتفاقی آنقدر برای اتحادیۀ اروپا سنگین است که حاضر نباشد ریسک کند.

چهارده: چه اتفاقی برای یونان خواهد افتاد؟

اتفاقات احتمالی آینده به نتیجۀ همه‌پرسی وابسته است. اگر یونان با شرایط وام‌دهندگان موافقت کنند، دولت بانک‌ها را بازگشایی خواهد کرد و به مذاکرات بر خواهد گشت. اگر مردم طرف نخست وزیر را بگیرند و به شرایط وام‌دهندگان جواب منفی بدهند، اقتصاد وارد رکودی عمیق خواهد شد و احتمالاً دولت فعلی سقوط خواهد کرد.

در صورتی که دولت بعدی هم راه دولت فعلی را ادامه دهد، رکود برای مدتی باقی خواهد ماند. اینکه رکود چقدر طول بکشد، سؤال مهمی است که در حال حاضر جوابی برایش نیست. در نهایت کالاها و خدمات تولید شده در یونان (از جمله گردشگری) نسبت به کالاهای سایر کشورها ارزانتر خواهد شد و همین عامل سبب بازگشت رونق به اقتصاد خواهد شد.

پانزده: چه بر سر وام بازپرداخت نشدۀ صندوق بین‌المللی پول می آید؟

صندوق از تقاضا برای بازپرداخت آن دست بر نخواهد داشت. یونان نخواهد توانست موقعیت جهانی خود را بدون پرداخت این وام تصحیح کند، لذا در نهایت این وام پرداخت خواهد شد که البته ممکن است سالها طول بکشد. صندوق هم به دلیل خطاهایش در تحلیل شرایط یونان سرزنش خواهد شد. سنتی که رئیس صندوق اروپایی باشد هم ممکن است تغییر کند، با این استدلال که بخشی از نظر مثبت صندوق در مورد کمک به یونان به دلیل اروپایی بودنش بوده است.

شانزده: چه اتفاقی برای بانک مرکزی اروپا می افتد؟

قرض یونان به بانک مرکزی اروپا در حال حاضر قرض بانک مرکزی یونان به این بانک به شمار می‌رود. وام‌های بازپرداخت نشده زیان بانک اروپا محسوب می‌شود که زیانی بزرگ است.

هفده: آیا بانک مرکزی اروپا از این بحران جان سالم بدر خواهد برد؟

بله. بانک اقداماتی را انجام داده است که با زیان‌های بزرگ مقابله کند. زیان یونان مشکل بزرگی ایجاد نمی‌کند ولی اگر چنین مشکلی با کشورهای بزرگتر مثل ایتالیا یا اسپانیا پیش آید، خلاصی از آن آسان نخواهد بود.

هجده: چطور می‌شد از این بحران پیشگیری کرد؟

یونان در سال 2010 باید اعلام ورشکستگی می‌کرد. قرض‌های یونان در آن سال غیر قابل علاج بود از آن سال تاکنون چیزی عوض نشده است. پولی که صرف بازپرداخت وام‌ها شد می توانست صرف بهبود وضع یونان و سایر کشورهای مشکل‌دار شود.

نوزده: این سؤال و جواب‌ها از کجا پیدایشان شده است؟ از خودت درآوردی؟

معلوم است که نه. اینها را آنیل کاشیاب از دانشگاه شیکاگو نوشته است برای خواندن اصل مطلب اینجا را ببینید. من ترجمه و خلاصه کردمش.

بیست: نوشتۀ اصلی که فقط هجده سؤال و جواب دارد. دوتای دیگر از کجا درآمد؟

آنیل کاشیاب اگر کمی ذوق داشت می کردش بیست سوال که من مجبور نشوم برایش اصلاح کنم. این‌طوری بهتر است!

مسئله ای به نام بنگاه داری بانکها

مسئلۀ بنگاه‌داری بانکها در ایران و مشکلات احتمالی که این امر ایجاد کرده است، بارها مطرح شده است. من هم بارها نوشته‌ام که هنوز نتوانسته‌ام این موضوع را درست و حسابی بفهمم. برخی نوشته‌ها در روزنامه‌ها و مجلات هم به این گیجیِ من دامن می‌زنند. این نوشته در روزنامۀ دنیای اقتصاد نمونه‌ای است از این نوشته‌ها.

این نوشته می‌گوید که در پیِ بحران مالی آمریکا در سال 2008، مقررات جدیدی در آمریکا وضع شد که در میان آنها، به نام قانون ولکر، به فعالیتهای بانکها می پرداخت. این قانون، که توسط پل ولکر، رئیس فدرال رزرو آمریکا در سالهای 1979 تا 1987 و رئیس شورای مشورتی رئیس جمهور آمریکا برای بازسازی اقتصادی بعد از بحران 2008، ارائه شد، قانون ولکر می گوید بانکها (طبق تعریف، بانک سازمانی است که می تواند از مردم سپرده‌ بگیرد) نمی‌توانند وارد فعالیتهای «با ریسک بالا» شوند. نمونه های این نوع فعالیتها در نوشتۀ روزنامه هم ذکر شده است. اینکه هر یک از این فعالیتها چیستند، موضوع این نوشته نیست. این فعالتها مانند بسیاری از فعالیتهای بازار مالی برای افراد غیر متخصص (شامل من) پیچیدگیهای زیادی دارند و زمان زیادی می‌برند تا این پیچیدگیها روشن شوند. آنچه مهم است، منع بانکها از فعالیتهای داری ریسک بالا است. این قانون ربطی به معامله کردن بانکها ندارد. آنچه می گوید این است که نمی‌توانید با پول مردم، که توسط دولت تضمین شده است، و پول دولت وارد فعالیتهایی شوید که ممکن است منجر به از دست رفتن سرمایه‌تان شود. این کار را باید به بانکهای سرمایه گذاری واگذار کنید. به عبارت دیگر، مسئله، جدا کردن بانکهایی است که بالقوه تهدیدی برای پول مالیات دهدندگان محسوب می‌شوند، از بانکهایی که مانند کسب و کار خصوصی می توانند در انتظار سود بالا ریسک بالا بپذیرند.

چنین چارچوبی را مقایسه کنید با رفتار بانکها در ایران. من هنوز دارم دنبال دلیلی اقتصادی می گردم برای منع بانکها از مثلاً ساختمان سازی. ساختمان سازی در ایران کم ریسک و پر فایده است. بانکها هم برای اینکه از دست هزاران امر و نهی واقعاً دست و پا گیر و ضرر رسان دولتی نفسی بکشند، وارد این فعالیتها می‌شوند. این فعالیتها بخشی از ضرر ناشی از دخالت دولت را جبران می‌کنند. دلایلی مثل قفل شدن منابع را هم نمی فهمم. انگار نه انگار هزاران میلیاردی که بانکها به دستور دولت به شرکتهای سمّی دولتی داده‌اند، آنچنان قفل نشده‌اند که کسی بتواند بهشان دست بزند. اگر راست می‌گویید پولهای بانکها را از پسرخاله‌ها بگیرید.

شرایط بانکها در ایران و قواعدی که بر آنها حاکم است، تماماً با شرایطی که قاعدۀ ولکر را توجیه می کرد، متفاوت است. این نوع مقایسه ها بیشتر از اینکه موضوعی را روشن کند، به ابهام قضیه می افزاید. (جالب است که بدانیم چه درصدی از خوانندگان می دانند «صندوقهای پوششی» یا «معامله گری اختصاصی» یعنی چه.)

نمی‌گویم فعالیت بانکها در ایران همه‌اش درست و راست است. قطعاً بسیار موارد هست که باید درست و راست شود. می‌گویم اگر ایرادی هست روشن بگویید بقیه هم بفهمند. شاید ایراد جای دیگری باشد و دارید آدرس اشتباه می‌دهید، مثل دهها مورد مشابه.

پس نوشت (دوم ژوئن): دنیای اقتصاد چندین نوشته (یک، دو، سه، چهار، پنج) در مورد بنگاه داری بانکها منتشر کرده است. این نوشته ها هم بیشتر به فعالیتهای ساختمانی بانکها اشاره می کنند و دلیلی بجز اینکه کار بانکها بنگاهداری نیست نمی آورند. بجز این نکته و اینکه قانون بانکداری اجازۀ تاسیس شرکت به بانکها نمی دهد، نوشته ها از اطلاعات مفید بی بهره اند.

بازار ارز یکسان نشدنی ما

بازار ارز ایران دو نرخی است. دلار در بازار آزاد در حدود 3300 تومان است و دلار دولتی حدود 2800 تومان. یکسان کردن نرخ ارز سیاستی است که، با تعجب تمام، اجرا نمی شود. از آن عجیب تر این است که نرخ ارز دولتی را دست هم  نمی زنند. به نظرم فعلاً با همین بازار خوشند. بهتر از من می دانند که با همین تورمهای مهار شده، دارند فنر نرخ ارز را جمع می کنند تا دوباره باز شود و اثبات کند که قانون لایتغیر اقتصاد ما این است که اشتباهاتمان قرار است مدام تکرار شود.

یکسان کردن موفقیت آمیز بازار ارز بستگی دارد به شرایط متعددی از جمله شرایط اقتصاد کلان و نحوۀ اجرای برنامه. یکسان سازی ارز در ابتدای دهۀ هفتاد موفقیت آمیز نبود، ولی برنامۀ سال 1381 با موفقیت اجرا شد. نوشتۀ دنیای اقتصاد به این دو تجربۀ یکسان سازی ارزی می پردازد و شرایط موفقیت آن را می سنجد.

آنچه به نظر من می رسد این است که دو نرخی کنونی ارز با شرایط قبلی فرق دارد. تفاوت نرخ دو بازار به مراتب کمتر از چیزی است که بتواند کل بازار ارز را مخدوش کند. بازار ارز در سالهایی که نرخ دولتی 1200 تومان بود، تکانهای اصلی اش را خورد و با افزایش های شدید و غیر قابل کنترل فشار تورمی آن تخلیه شد. در حال حاضر، تفاوت دو نرخ ارز بیشتر از اینکه معضل اقتصادی باشد و به گامهای متعدد محتاج باشد، بده بستان سیاسی است بین سیاستگذار و گروهی از عزیزدردانه های اقتصادی که رانت 500 تومانی را می گیرند. مهمترین دلیل امکان ادامۀ این سیاست هم این است که تفاوت نرخها آنقدر نیست که توجه ها را بر انگیزد. 500 تومان که رقمی نیست! زورش را دارند و حرفشان برو دارد. 18 درصد سود بی دردسر نوش جانشان!